
علیمحمد حاضری: عدهای مدام بر طبل منیت میزنند
اگر از دانشگاه امامصادق(ع) وارد اتوبان شهید چمران شوید و از پل مدیریت تا پل گیشا را بپیمایید، در تقاطع اتوبان جلال آلاحمد، «دانشگاه تربیت مدرس» قرار دارد. دانشگاهی نخبهپرور که طیف وسیعی از مدیران کشور در آن به تحصیل و تدریس پرداختهاند. دکتر محمدعلی حاضری با اینکه یکی از اساتید قدیمی جامعهشناسی ایران است اما بیشتر به خاطر فعالیت در تشکیلات صنفی- سیاسی انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه شناخته میشود. جایی که او در کنار محسن رهامی و نجفقلی حبیبی، مشهورترین تشکل دانشگاهی کشور را اداره میکنند. دکتر علیمحمد حاضری درباره اوضاع این روزهای اصلاحطلبان به گفتوگو پرداخت که در ادامه میخوانید:
در روزهای گذشته آقای بادامچیان گفتهاند که از ظرفیت آقای خاتمی برای سفر به کشورهای اروپایی استفاده شود. نظر شما در اینباره چیست؟
بعد از روی کارآمدن دولت آقای احمدینژاد جریان منتسب به او، طی هشت سالی که در راس دستگاه اجرایی کشور بودند بسیارکوشیدند جریان اصلاحطلب را که دارای ریشههای بسیار مستحکمی در انقلاب است به عناوین مختلف از گردونه مدیریتی کشور حذف کنند و تا جایی که توانستند در پستهای سازمانی، بسیاری از اصلاحطلبان را حذف کردند. آن جریان کوشید حتی در دانشگاهها که بهصورت سنتی پایگاه اصلاحطلبان به شمار میرود و جریان اصلاحطلب درآن دارای جایگاه ویژهای است اصلاحطلبان را حذف کند و بعد از این اقدامات شروع کردند به گسترش این ادعا که اصلاحطلبان حذف شدهاند و به تاریخ پیوستهاند. اما امروز میبینیم که افراد باسابقه این جریان سیاسی از لزوم برخورداری از توجه و خوشنامی اصلاحطلبان برای حفظ منافع ملی سخن میگویند و گویی آنچه در گذشته با تصور اینکه اصلاحطلبان دیگر قدرتی ندارند، بیان میکردند، فراموش کردهاند و تازه یادشان افتاده که نیروهای اصلاحطلب چه پتانسیلی در جهت حفظ منافع ملی دارند.
میتوان اظهارات اخیر آقای بادامچیان را تغییر رفتار قسمتی از اصولگرایان نسبت به اصلاحطلبان تفسیر کرد؟
بادامچیان در سیاست ایران، فرد شناختهشدهای است. ایشان از دوستان نزدیک مرحوم عسگراولادی هستند و گاهی از این منظر اظهارنظر میکنند. گرچه گاهی نیز اظهاراتی مطرح میکنند که قابل دفاع نیست. پس نمیتوان او را با مرحوم عسگراولادی مقایسه کرد و بازهم نمیتوان اظهارات او را به معنای تغییر مشی جریان اصولگرا تعبیر کرد.
تفکر اصلاحطلبی را قابل حذفشدن میدانید؟
واقعیت این است که بدنه سیاسی ایران مانند یک پرنده است که اصلاحطلبان و اصولگرایان دو بال این پرنده را تشکیل میدهند؛ با توجه به این تفسیر، نمیتوان ادعا کرد که پرنده میتواند با یک بال بپرد. آنچه مسلم است اینکه اصلاحطلبان یک بال بسیار قوی برای ایران در داخل و خارج هستند.
اما در سالهای گذشته قسمتی از اصولگرایان مدام بر این مساله تاکید میکنند که اصلاحطلبی مرده است و آقای بادامچیان هم یکی از این افراد با چنین ادعایی بود.
متاسفانه برخی نمیخواهند این واقعیت را درک کنند و چشم خود را روی این حقیقت مسلم بستهاند که قدرت جریان اصلاحطلبی به چه اندازهای است. این رفتار آنها هم دلیل دارد؛ دلیل آن هم این است که آنها تنها به دنبال منافع خود هستند. امروز نیز نهتنها اصلاحطلبان که همه ایرانیان اعتقاد دارند زمان آن رسیده که تندروها چشمانشان را باز کنند و لزوم حضور اصلاحطلبان را همانطور که جناب بادامچیان گفتند، درک کنند زیرا که حضور اصلاحطلبان به معنی استفاده از قدرت این جریان برای توسعه و پیشرفت کشور است. واقعیت این است عدهای در این کشور 35 سال است بر طبل منیت میزنند در صورتی که مجموعه اصلاحطلب و اصولگرا باهم و درکنار هم میتوانند به پرواز و اوج گرفتن کشور و انقلاب کمک کنند. خوشبختانه همگان مشاهده کردند زمانی که رهبر معظم انقلاب در زمان انتخابات ریاست جمهوری یازدهم از تمامی مجموعه سیاسی کشور دعوت به عمل آوردند و فرمودند حتی اگر با نظام هم مشکل دارند برای کشورشان به صحنه بیایند، اصلاحطلبان با تمام مشکلاتی که در طول هشت سال دولت آقای احمدینژاد برای آنها به وجود آمد باز به صحنه آمدند. ورود اصلاحطلبان به صحنه انتخابات بود که انتخابات را پرشورتر کرد و حضور آن روز اصلاحطلبان در میدان، ثمره اوضاع نسبتا بهبود یافته امروز است. متاسفانه ما دیدیم کسانی را که 11 روز، 11 روز در خانه مینشستند چه صدماتی به اعتماد افکار عمومی زدند. آقای خاتمی خودشان به من گفتند اگر از یکی از بخشداران دوران من کوچکترین مشکلی را دیده بود حتما دست به بوق و کرنا میزد و آبروی ما را میبرد.
فکر میکنید در آینده حضور اصلاحطلبان در قسمتهای مختلف مدیریتی پررنگتر شود؟
در جامعه ایران فعلی شاید به اندازه کافی احزاب وجود نداشته باشند و به اصطلاح بیشتر جناحها و جریانیهایی باشند که احزاب هم در درون آن جناحها دارای عضویت باشند؛ یعنی محور جناح قرار میگیرند البته نه خود احزاب اما به هر حال یک نظام دموکراتیک و مردمسالار اگر بخواهد کارهای خود را درست ایفا کند باید نظام حزبی فعالی داشته باشد که در کشور ما در شرایط فعلی اینطور نیست. در یک جامعه دموکراتیک، احزاب مجرای پیگیری مطالبات مردم هستند و احزاب نقش اصلی را در معرفی کاندیداها دارند، اما در جامعه ما احزاب نقش اصلی را ایفا نمیکنند و در انتخابات هم معمولا بخشی از احزاب ظاهر میشوند و حرکتهایی را انجام میدهند اما از یک نظام حزبی برخوردار نیستند. احزاب نقش بسیار موثری را در جامعه دارند اما در کشور ما آن اهمیت درجه یک را از دست دادهاند. درحقیقت در جریانهای کشور شخصیتهای موثر و چهرههای سیاسی عمل میکنند و احزاب هم دنبال روی آنها پیش میروند. در کشور ما قانون اساسی، ظرفیتهای خیلی خوبی را برای فعالیتهای حزبی در درونش دارد اما قانون احزاب و همینطور قانون انتخابات در تمام مدت وقتش را صرف جرم سیاسی و تعریف جرم سیاسی میکند و این ظرفیتهای قانونی برای افراد حزبی طراحی و تعریف نشده است. در قانون انتخابات و قانون احزاب کاستیهایی وجود دارد که اگر بخواهیم در احزاب به شکلی جدی فعالیت داشته باشیم باید پشتوانههای مالی و حقوقی حزبی را در کشور فراهم کنیم.
چه اقداماتی باید صورت بگیرد که همه احزاب و جناحها در ساختار سیاسی ایران نقشآفرین باشند؟
با اجرای کامل قانون اساسی و وجود نهادهای فراجناحی و بیطرف برای حل اختلافات سیاسی میتوان همه احزاب، گروهها و فعالان سیاسی را زیر یک چتر حفظ کرد. همه گروهها و جریانات سیاسی باید همه اصول قانون اساسی کشور را مبنا قرار دهند. نباید تنها به بخشی از قانون اساسی توجه کرد و بخشی از آن را نادیده گرفت؛ چراکه در این صورت جذب حداکثری فعالان و احزاب سیاسی محقق نمیشود. اگر میثاقهای ملی مبنای تعامل احزاب و گروههای سیاسی قرار گیرد و همگان بر اساس این اصول عمل کنند و از تنگنظری و تفسیرهای محدود از این میثاقها خودداری کنند، میتوان همه سلایق را در چارچوب قانون جای داد.در این شرایط همه سلایق سیاسی میتوانند با تعامل و تحمل یکدیگر در چارچوب قوانین عمل کنند. جریانات سیاسی باید اصل را بر تعامل و گفتوگو برای حل اختلافات قرار دهند. در این شرایط بستر برای فعالیت همگان حتی منتقدان فراهم میشود. در واقع منتقدان باید اینگونه احساس کنند که میتوانند از مسیرهای قانونی و مسالمتآمیز انتقادات خود را بیان کنند و در این شرایط آنها مسیرهایی با هزینههای بیشتر را انتخاب نمیکنند؛ بنابراین باید شرایطی را فراهم آورد که فعالان سیاسی روشهای مسالمتآمیزی را برای فعالیت انتخاب کنند. از سوی دیگر باید نهادهای فراجناحی و داوری بیطرف هم وجود داشته باشد که آنها در اختلافهای سیاسی ذیحق نباشند. در کشورهایی که نهادهای مختص این امر وجود دارد، همواره اختلافات سیاسی به آنها ارجاع داده میشود. در چنین شرایطی چون این نهادها بیطرفی و فراجناحی بودن خود را اثبات کردهاند، به عنوان یک مرجع بیطرف برای حل اختلافها و تعارضات سیاسی انتخاب میشوند و همه جریانهای سیاسی تصمیمات این نهادها را میپذیرند.
البته دیده میشود گاهی اختلافات درونی اصلاحطلبان نیز به کنار رفتن آنان از ساختار قدرت کمک کرده است؟
اصلاحطلبان توانستهاند در مهار جریانهای تندرو موفق عمل کنند و دریافتهاند که باید با اعتدال رفتار کنند. اصلاحطلبان در شرایطی قرار دارند که به شکل ملموس و عینی نتایج وحدت و حرکت یکپارچهشان را در انتخابات ریاستجمهوری سال گذشته شاهد هستند. خوشبختانه بیشترین ظرفیت وحدت و همگرایی هماکنون در رهبران و نخبگان اصلاحطلب وجود دارد و احزاب اصلاحطلب نیز این گرایش را در خود نشان میدهند و خواستار وحدت هستند و میتوان گفت ضرورت وحدت و یکپارچگی هم از لحاظ نظری و هم از نظر عملی در اصلاحطلبان به وجود آمده است. اصلاحطلبان توانستهاند در مهار جریانهای تندرو موفق عمل کنند و دریافتهاند که باید با اعتدال رفتار کنند. سران و افراد با نفوذ اصلاحات در موقعیتی قرار دارند که هیچکدام منافعی در انفراد ندارند و وقوف دارند که منافع کشور و مصالح اصلاحطلبی در وحدت است. به طور طبیعی، گروههایی از روی طمع یا غفلت از ضرورت انسجام، احساس میکنند با تکروی و طرح ادعاها و حرفهایی که موجب به خطر افتادن وحدت میشود، میتوانند خود را در موقعیت مطرح شدن قرار دهند، بنابراین فرصتطلبی سیاسی ممکن است خطری برای اصلاحات باشد. این حرکتهای فرصتطلبانه که فاقد شناسنامه نیز هستند، هم از سوی رهبران و بزرگان اصلاحات و هم از سوی مردم شناخته و پس زده خواهد شد. راهحل این مساله، تاکید بر خردجمعی و پیروی از نهادهای جمعی تصمیمسازی و تصمیمگیری موجود در جریان اصلاحات یعنی شورای هماهنگی جبهه اصلاحات و شورای مشورتی اصلاحطلبان است. تجربه نشان میدهد که فرایند تصمیمسازی و تصمیمگیری در فضای عقلانی میتواند مبنای خوبی برای حفظ منافع کشور و مصالح ملت و جریان اصلاحات باشد و هرکسی و جریانی که خود را فراتر از این خردجمعی بداند، نه تنها کاری اصلاحطلبانه انجام نداده بلکه اقدامی ضداصلاحطلبانه انجام داده است. راهبردهایی چون تقویت انسجام درونی و تاکید بر تصمیمگیری براساس خردجمعی میتواند به پیروزی هرچه بیشتر اصلاحات کمک کند.