به روز شده در: ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۰:۱۰
کد خبر: ۲۳۴۳۵۴
تاریخ انتشار: ۰۹:۰۲ - ۱۲ آبان ۱۳۹۵
ابراهيم متقي:

سياست‌هاي ترامپ امنيت ايران را بالا می‌برد

روزنو :حدود دو هفته تا انتخابات رياست‌جمهوري ۸ نوامبر آمريكا زمان باقي است و نظرسنجي‌ها نشان مي‌دهد نامزد دموكرات‌ها كه حمايت نخبگان سياسي، جامعه مدني، سياهان، زنان و حتي حمايت لابي‌های پرقدرت بين‌المللي را همراه خود دارد، از رقيب جمهوریخواه و جنجالي‌اش پيشي گرفته است. آنچه منافع كشورهاي جهان را به انتخابات آمريكا گره مي‌زند، اتخاذ رويكردهاي متفاوت نامزدهای دو حزب اصلي آمريكا است.
حدود دو هفته تا انتخابات رياست‌جمهوري ۸ نوامبر آمريكا زمان باقي است و نظرسنجي‌ها نشان مي‌دهد نامزد دموكرات‌ها كه حمايت نخبگان سياسي، جامعه مدني، سياهان، زنان و حتي حمايت لابي‌های پرقدرت بين‌المللي را همراه خود دارد، از رقيب جمهوریخواه و جنجالي‌اش پيشي گرفته است. آنچه منافع كشورهاي جهان را به انتخابات آمريكا گره مي‌زند، اتخاذ رويكردهاي متفاوت نامزدهای دو حزب اصلي آمريكا است.

به گزارش روز نو؛ همين رويكردها و سياست‌هاست که لابي‌هاي بين‌المللي را فعال كرده تا گزينه‌اي بر سر كار‌آيد كه منافع آنان را بيش از پيش تامين كند. در اين بین كشورهاي اروپايي خواستار روي كار آمدن كلينتون و كشورهايي همانند روسيه و چين كه چالش‌هاي امنيتي با آمريكا در دوران اوباما را تجربه كرده‌اند خواهان به قدرت رسيدن دونالد ترامپ هستند. در راستاي بررسي تاثيرات انتخابات آمريكا بر اوضاع و شرایط ايران،«آرمان امروز» با دكتر ابراهيم متقي استاد دانشگاه تهران و تحليلگر مسائل آمريكا، گفت‌‌وگو کرده است كه در ادامه مي‌خوانيد.
 
با توجه به اينكه سياست خارجي كلينتون، ترامپ يا اساسا هر رئيس‌جمهوري در آمريكا تابعي از ضرورت‌هاي ساختاري ايالات متحده است، آيا مي‌توان گفت كه شعارهاي انتخاباتي دو نامزد انتخابات ۲۰۱۶ تنها مصرف داخلي دارد و در عمل هر يك از آنان بايد تن به مولفه‌هاي ساختاري، ساخت‌هاي بوروكراتيك و نخبگان سياسي آمريكا دهند؟
 
دقيقا درست است. تحليلي كه من دارم راجع به سياست خارجي كشورها به ويژه سياست خارجي ايالات متحده آمريكا همين نكته است. سياست قدرت در آمريكا ماهيت ساختاري و نهادي دارد و اين تحليل را در انتخابات دو دوره پيش در آمريكا يعني رقابت ميان باراك اوباما و ميت رامني در سال ۲۰۱۲ و همچنين اوباما و جان مك كين در سال ۲۰۰۸ هم داشتم اما جنس دونالد ترامپ از جنس محمود احمدي‌نژاد در ايران است. يعني احمدي‌نژاد در حلقه قدرت مركزي در ايران جايگاهي نداشت و آخرين سمت او فرماندار اردبيل بود كه چون اردبيل استان شد، تبديل شد به استاندار و چون اصولگرايان در شوراي شهر پيروز شدند احمدي‌نژاد شد شهردار تهران. يعني جايگاه موثر و مناسبي را در حوزه زمامداري نداشت و از فرصت‌ها استفاده كرد و توانست يك گفتمان «عدالت تهي‌دستان» را توليد كند. ترامپ همچنين ويژگي‌اي دارد و يك انسان فرصت طلب اما فاقد جايگاه ساختاري در آمريكا است. در نظر بگيريد اوباما و جوزف بايدن قبل از اينكه رئيس‌جمهور بشوند، معاون رئيس‌جمهور آمريكا و سناتور بودند. جوزف بايدن ۳۶ سال سناتور بود و با ساخت قدرت در آمريكا پيونده داشت، يا حتي رونالد ريگان قبل از رياست‌جمهوري فرماندار كاليفرنيا بود و به‌طور كلي كساني كه در آمريكا رئيس‌جمهور شدند يا سناتور بودند يا فرماندار، يا معاون رئيس‌جمهور يا فرمانده نظامي عالي رتبه، مانند آيزنهاور. اوباما و كلينتون هر دو حقوق خوانده بودند اما ترامپ هيچ‌گاه هيچ سمت سياسي و اجرايي نداشته و هيچ سابقه كار بوروكراتيك در پرونده ندارد اما چون ساختار آمريكا به گونه‌اي است كه مي‌گويد رئيس‌جمهور بايد «پاپيولار» يا مردمي باشد و قائل به نخبگان سياسي نيست، او توانست با بهره‌گيري از يك گفتمان انتقادي به اين عرصه ورود پيدا كند چرا كه ترامپ تلاش دارد تا ادبيات پوپوليستي را به عنوان زيرساخت رقابت‌هاي انتخاباتي خود قرار دهد. در مجموع بايد تاكيد كرد كه انتخابات تابعي از ضرورت‌هاي ساختاري آمريكا است و هر رئيس‌جمهوري بايد به اين ضرورت‌ها تن دهد. همچنين بايد گفت بخشي از رقابت‌ها و شعارهاي نامزدها مربوط به ساختار سياسي و رقابت‌هاي حزبي در سنت سياسي آمريكا است. واقعيت‌هاي راهبردي بيانگر آن است كه ساختار سياسي آمريكا براساس نشانه‌هايي از موازنه و كنترل تداوم مي‌يابد. بيان چنين مفاهيمي ‌در مقابله با سياست منطقه‌اي و ساختار سياسي ايران نشان مي‌دهد كه بسياري از كانديداهاي محافظه‌كار و پوپوليست آمريكايي تلاش دارند مقابله با ايران را در چهارچوب سياست‌هاي هيجاني در جهت جذب افكار عمومي سازماندهي کنند.
 
آيا اين بدين معني است كه ساختارها تعيين‌كننده سياست‌هاي كلان هستند و كارگزاران نقش اجرا‌كننده اين سياست‌ها را عهده دارند و نبايد انتظار تغييرات بزرگ را در بافت قدرت داشت؟
 
در وضعيتي كه تحليل ساختاري باشد و بازيگران قاعده بازي را بپذيرند اين ساختار است كه تاثيرگذار خواهد بود اما در مواقعي كه افرادي ظهور پيدا مي‌كنند كه «جيمز روزنا» آنان را نيروهاي «آشوب ساز» معرفي مي‌كند، ممكن است شرايط تغيير كند. اين نيروها عموما از حاشيه ظهور پيدا مي‌كنند و مي‌توانند خود را بر متن تحميل كنند، بنابراين در اين شرايط نيرويي كه از حاشيه ظهور پيدا مي‌كند با ساختار دچار مشكل مي‌شود. امروزه ديده‌ايم كساني كه با افراد ديگر دائم دچار مشكل مي‌شوند اگر در قدرت قرار گيرند با ساختار هم درگير مي‌شوند. بنابراين احتمال رويارويي با ساختار را كسي دارد كه نوعي نقد كارگزار را انجام مي‌دهد. اگر ترامپ به قدرت برسد احتمال اينكه با ساختاري مانند كنگره دچار مشكل شود زياد است. در انتخابات رياست‌جمهوري ۸ نوامبر، همزمان انتخابات كنگره هم برگزار مي‌شود و در انتخابات كنگره نظرسنجي‌ها نشان مي‌دهد كه جمهوريخواهان پيش هستند و حتي اگر ترامپ پيروز شود با يك كنگره جمهوريخواه دچار مشكل خواهد بود چرا كه اساسا شخصيتي گريز از مركز و پيش‌بيني ‌نشده ‌دارد.
 
دولت جرج بوش نماينده «سياست جنگ پيشگيرانه» در خاورميانه بود، آيا نامزد فعلي جمهوریخواهان كه در بيان تنفر از مسلمانان و ادعاهاي تنش‌زا و تمايل به جنگ افروزي بسيار بي‌محاباتر از بوش پسر است، مي‌تواند تداوم‌بخش سياست‌هاي او باشد؟ بدين معني كه آيا بايد در انتظار بازگشت به دوران «بوش» باشيم؟
 
درست است كه جرج بوش ايران را در زمره كشورهاي «محور شرارت» قرار داد اما در دوران بوش ايران در وضعيت تحرك ژئوپليتيكي قرار داشت و بيشترين مازاد قدرت منطقه ايران مربوط به دولت جرج بوش است. در آن دوران ايران توانست به درآمدهاي اقتصادي مربوط به افزايش قيمت نفت دست پيدا كند. بوش درگير جنگ عراق و افغانستان شد و ۲۰۰ هزار نيروي نظامي درگير در دو جنگ داشت و در آن شرايط رويارويي‌اش با بازيگران منطقه‌اي بود. آمريكايي‌ها در عراق ۴۵۰۰ كشته دادند، همين گروه‌هاي سلفي كه امروزه با ايران مي‌جنگند در گذشته با آمريكا مي‌جنگيدند. اين گروه‌هاي سلفي نگاهشان اين است كه بايد با دشمن نزديك جنگيد و بر اين اساس با آمريكا مي‌جنگيدند و بعد كه آمريكا به دو جنگ پايان داد بر طبق همان نگاه «جنگ با دشمن نزديك» با ايران مي‌جنگند. بر اين اساس درست است كه بوش در منطقه جنگ به پا كرد اما اينها همه منجر شد به مازاد امنيتي ايران. بر اين اساس اگر آمريكا نيروهاي نظامي‌اش را ببرد به عراق، نيروهاي سلفي وارد جنگ با آمريكا مي‌شوند و اين به نفع ايران خواهد بود. ضمن اينكه باز تاكيد مي‌كنم كه روساي جمهور تابع ضرورت‌هاي ساختاري هستند و نبايد گفت هر آنچه در شعارهاي انتخاباتي مي‌گويند را در عمل پياده مي‌كنند.
 
همان رفتارهاي جنگ طلبانه بوش بود كه منجر شد به افزايش ناامني در منطقه و شكل‌گيري گروه‌هايي مانند داعش. بر اين اساس اگر جنگ در منطقه در يك دوره به افزايش قدرت ايران انجامید، اما پس از آن بر بحران و ناامني دامن مي‌زند، اين‌طور نيست؟
 
بر اساس همان شخصيت و رفتار ترامپ كه به آن اشاره شد، يعني تفكرات بنيادگرايانه و آخرالزماني، داعش و كساني كه از اين گروه حمايت مي‌كنند دشمنان آمريكا محسوب مي‌شوند، مانند عربستان. بر اين اساس اگر درگيري آمريكا با عربستان باشد اين موضوع به مازاد نظامي براي ما تبدیل می‌شود. اگر آمريكا نيروهايش را به داخل عراق بياورد براي مقابله با داعش باز هم مازاد امنيتي براي ما ايجاد مي‌كند. اگر نيروهاي نظامي آمريكا به افغانستان بروند براي مقابله با طالبان باز هم مازاد امنيتي براي ايران ايجاد مي‌شود. بنابراين بحث اين است كه وقتي مي‌خواهيد فضاي امنيت منطقه‌اي را مورد سنجش قرار دهيد بايد به اين پرسش پاسخ دهيد كه كدام بازيگر در برابر كدام بازيگر قرار دارد و بعد تبيين الگوي رفتاري داشته باشيم. اگر آمريكايي‌ها در برابر «سلفي‌ها» قرار گيرند مازاد امنيت براي ايران ايجاد مي‌شود و اين به نفع ايران است. اين در حالي است كه كلينتون به دليل همان گرايشات عرب محور و همچنين تجربياتي كه در دوره وزارت در وزارت خارجه داشت نشان داد كه چندان تمايلي به مقابله با «سلفي‌ها» ندارد.
 
در دوران وزارت كلينتون شاهد بوديم كه آمريكا از «ديپلماسي اجبار» عليه ايران استفاده مي‌كرد، آيا بايد اين سياست‌ها را الگوهاي رفتاري كلينتون در قبال ايران دانست يا انتظار سياست‌هاي ديگري را از او داشت؟ آيا تغیيرات پس از برجام سبب مي‌شود كه او سياست‌هاي پيشين را كنار گذارد يا خير؟
 
از آنجا كه قدرت راهبردي ايران پس از برجام كاهش بيشتري پيدا كرده است به همين دليل كلينتون از انگيزه بيشتري براي بهره‌گيري از سازوكارهاي مربوط به ديپلماسي اجبار برخوردار است. اين ديپلماسي مبتني بر محدودسازي است و اين ديپلماسي اگرچه زمينه‌ساز حمله نظامي نمي‌شود اما زمينه‌هايي را ايجاد مي‌كند كه ديپلماسي اجبار را عملياتي كند. محور اصلي اين ديپلماسي اين است كه بازيگر طرف مقابل به خاطر هراس از امنيتي شدن در وضعيت سازش و مصالحه قرار گيرد و اين الگو را هيلاري كلينتون افتخار خود مي‌داند كه سازوكارهايي را در سال۲۰۱۲ در چهارچوب قطعنامه ۱۹۲۹ اتخاذ كرد و زمينه آغاز ديپلماسي را در همان دوران احمدي‌نژاد به وجود آورد. يعني موضوع مربوط به مذاكرات هسته‌اي ايران مربوط به دولت روحاني نيست بلكه در دوره احمدي‌نژاد ديپلماسي هسته‌اي با وساطت عمان در جريان بود و مقامات ايران مذاكراتشان رسمي اما غيرعلني بود. تفاوتي كه ديپلماسي روحاني و احمدي‌نژاد در حوزه هسته‌اي دارد اين است كه ديپلماسي روحاني آشكار بود و ديپلماسي احمدي‌نژاد محرمانه و براي اينكه آشكار شود بايد دوران ديپلماسي محرمانه طي مي‌شد و در دوران روحاني اين اتفاق افتاد.
 
يكي از حملات ترامپ به دموكرات‌ها و مشخصا اوباما، حمله به توافق هسته‌اي ايران و غرب است، اين انتقادات بارها در سخنراني‌هاي نامزد جمهوریخواهان مورد تاكيد قرار گرفته است، آيا با روي كار آمدن دولت جديد، قوانين و مقررات تصويب شده در كل و برجام در جز، از حيز انتفاع ساقط مي‌شود يا اينها شانتاژهاي تبليغاتي است؟
 
با توجه به مفاد و نتايج توافق هسته‌اي ايران براي آمريكا، هر رئيس‌جمهوري تلاش خواهد كرد تا اهداف و مفاد توافق هسته‌اي را در قالب برنامه جامع اقدام مشترك و قطعنامه ۲۲۳۱ شوراي امنيت سازمان ملل پيگيري نمايد. در اين ارتباط تاكيد شده كه ايران هرگز به دنبال دستيابي يا گسترش هيچ گونه سلاح هسته‌اي نخواهد بود. هدف از فرايندهاي شفاف‌سازي و اطمينان‌يابي را بايد رفع نگراني‌هاي راهبردي جهان غرب دانست. رويكرد دونالد ترامپ در مورد فعاليت هسته‌اي ايران ماهيت ماجراجويانه ندارد. اگرچه ادبيات سياسي و شخصيت ادراكي افرادي همانند آيزنهاور، نيكسون و ريگان ماهيت تهاجمي داشته، اما تجربه سياست خارجي آمريكا نشان داده كه اين افراد از الگوهاي همكاري جويانه بيشتري در حل مناقشات بين‌المللي بهره مي‌گيرند. طبيعي است كه کسی چون هيلاري كلينتون كه داراي شخصيت پيچيده و درهم تنيده راهبردي است، رويكرد سختگيرانه‌تري در ارتباط با برنامه جامعه اقدام مشترك در دستور كار قرار خواهد داد. ارتباط هيلاري كلينتون با گروه‌هاي اسرائيل محور و عرب محور در سياست خارجي آمريكا، منجر به اتخاذ سازو كارهاي محدود‌كننده در ارتباط با آينده روابط ايران و آمريكا در قالب برنامه جامع اقدام مشترك خواهد بود. با اين‌همه هر يك از اين دو تلاش دارند تا از ابزارهاي متنوع سياسي براي تثبيت موقعيت ژئوپليتيكي آمريكا به عنوان هژمونی جهاني بهره‌گيري نمايند.
 
با توجه به اهميت «محور بحران» براي آمريكا و اينكه ايران به همراه ۴ كشور ديگر منطقه در اين محور قرار دارد، سياست‌ها و راهبردهاي هر يك از نامزدهاي انتخابات را در قبال اين محور چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟ آيا همانند اوباما، بايد انتظار داشت كه آمريكا در حل معضلات و چالش‌هاي منطقه دست‌ ياري به سمت ايران دراز كند؟
 
واقعيت اين است كه امروز شرايط موجود در منطقه به زيان ماست. در نظر بگيريد انعطاف ما در حوزه ديپلماسي بيشتر شده اما چرا عربستان و فضاي منطقه‌اي بيشترين هجمه و فشارهاي راهبردي را عليه ما اعمال كردند، به‌طوري كه در هيچ بحراني همانند اين دو سال در وضعيت محدوديت قدرت نسبي منطقه‌اي قرار نداشته‌ايم. كشورهايی همچون پاكستان هم گرايش بيشتري به عربستان دارند، حتي تركيه هم در ديدار وزيرخارجه تركيه و امارات عربي متحده، تلاش امارات براي بازپس‌گيري جزاير سه‌گانه از ايران را ستوده است. وضعيتي كه ايران درآن قرار دارد با هر دوراني متفاوت است. امروز عربستان يك محور مقابله با ايران محسوب مي‌شود و الگوي رفتاري عربستان سه شاخه‌اي است. از يك طرف مقابله امنيتي انجام مي‌دهد، از طرف ديگر مقابله ايدئولوژيك و از سوي ديگر مقابله ديپلماتيك. قطعنامه‌ای که در اجلاس استانبول در چهارچوب سازمان همكاري‌هاي اسلامي عليه ايران صادر شد در هيچ سازماني صادر نشده بود و همه مي‌دانند كه اين حركت را عربستان سازماندهي كرد. اين مساله نمونه مقابله ديپلماتيك عربستان با ايران است. مقابله ايدئولوژيك عربستان از طريق حمايت از نيروهاي سلفي است و مقابله امنيتي‌اش پول دادن به گروه‌هايی كه جنگ نيابتي مي‌كنند، اينها همه فضاي فوق بحراني را عليه ايران ايجاد كرده است و در اين ميان ترامپ به دليل گرايش به مبارزه با سلفي‌ها و بنيادگرايان و حاميانشان بيش از كلينتون مي‌تواند به تغيير اين وضعيت كمك كند.
 
گزاره‌اي كه برخي بر اصالت آن تاييد دارند اين است كه انتخابات در ايران تحت تاثير انتخابات در آمريكا و روي كار آمدن رئيس‌جمهور جديد است، آيا اين گزاره را تاييد مي‌كنيد؟
 
حوزه سياست، ديپلماسي و انتخابات از قانون ظروف مرتبطه پيروي نمي‌كند. این قانون چنين است كه دو ظرف و مجزاي حاوي مايعات، تا زماني كه از هم جدا و بي‌ارتباط باشند، مي‌توانند در دو ارتفاع مختلف قرار گيرند؛ اما اگر متغيرها گسترش پيدا كند، سطح آب پايين مي‌آيد، بنابراين ضريب همبستگي ارتباط اين دو مجموعه كاهش مي‌يابد. بر اين اساس نمي‌توان يك حكم كلي صادر كرد اما در دوراني كه بيل كلينتون در آمريكا به قدرت رسيد در ايران زمينه براي روي كار آمدن آقاي خاتمي فراهم شد در صورتی كه وقتی بوش به قدرت رسيد در انتخابات بعدي زمينه براي به قدرت رسيدن احمدي‌نژاد فراهم شد. در دوراني كه باراك اوباما از حزب دموكرات رئیس‌جمهور شد زمينه براي به قدرت رسيدن روحاني به وجود آمد. بنابراين مي‌توان اين الگو را در سه دوره قبل شاهد بود. بر اساس اين رويكرد اگر كلينتون به قدرت برسد امكان پيروزي حسن روحاني در انتخابات سال ۹۶ افزايش پيدا مي‌كند. واقعيت اين است كه جهتگيري سياست خارجي كلينتون در ارتباط با ايران ماهيتي مدني پيدا مي‌كند و در چنين فضايي امكان اثربخشي رسانه‌هاي بين‌المللي تحت تاثير سياست‌هاي كلان قدرت‌هاي بزرگ به وجود مي‌آيد. اما اگر ترامپ رئيس‌جمهور شود امكان به قدرت رسيدن فردي ايجاد خواهد شد كه ممكن است رفتارهاي گريز از مركز داشته باشد.
 
شما به عنوان استاد دانشگاه عملكرد سه ساله روحاني را چگونه ارزيابي مي‌كنيد و آيا مي‌توانيد پيش‌بيني كنيد در انتخابات سال ۹۶ چه كسي بر مسند رياست‌جمهوري مي‌نشيند؟
 
نمي‌شود در يك فضاي كوتاه اين بحث را مطرح كرد و بايد ديد كه حسن روحاني چقدر قدرت، ابزار و توانمندي داشته براي اينكه به تعهداتش در برابر جامعه پاسخ بدهد. واقعيت اين است كه خيلي از وعده‌هايي كه از سوي او داده شد اجرا نشده است اما شايد به اين دليل بوده كه دولت ابزارهاي لازم را نداشته كه به وعده‌هايش جامه عمل بپوشاند. دولت روحاني همچنين برنامه لازم را براي گذار از بحران‌ها نداشت و اين چالش اصلي او بود براي دوران زمامداري‌اش. اما در حال حاضر تمام نشانه‌هاي موجود بيانگر اين است كه در دوره آينده شانس حسن روحاني از كانديداهاي ديگر چه كانديداهاي اصولگرا و چه كانديداهاي اصلاح طلبي كه وارد انتخابات شوند، بيشتر است.
 
اگر بخواهيم سومين و آخرين منظره انتخاباتي كلينتون و ترامپ را تحليل گفتمان كنيم، بايد بر چه مباني و اصولي تاكيد کنیم و اينكه اين مناظره در نهايت كدام يك از نامزدها را در موضع بالاتري در نظرسنجي‌ها قرار داد؟
 
مناظره سوم را بايد در راستاي دو مناظره اول تحليل كرد. با اين‌همه در مناظره سوم نكته‌اي كه بايد مورد توجه قرار داد اين است كه ترامپ با استفاده از مفاهيم و عبارات تهاجمي تلاش داشت تا نشان دهد اولا هيلاري كلينتون از قابليت لازم براي اجراي مسئوليت‌هاي رياست‌جمهوري برخوردار نيست، دوم اينكه درصدد بود ابهام در الگوهاي رفتاري كلينتون در حوزه سياست خارجي به‌ويژه در ارتباط با عربستان را برجسته‌سازي كند. بر اين اساس الگوهاي رفتاري ترامپ در مناظره سوم عمدتا مربوط مي‌شد به روندهاي سياست خارجي، الگوهاي سياست‌هاي اقتصادي و روش‌هايي كه بتواند زمينه لازم براي بهينه‌سازي موقعيت شهروندان در فضاي اقتصادي و اجتماعي آمريكا را به وجود آورد. در طرف مقابل نگاه كلينتون هم عمدتا مربوط به الگوهاي رفتاري و اخلافي ترامپ بود كه او را فاقد ويژگي‌هاي فردي كه داراي اخلاق زمامداري باشد، مي‌دانست. به همين دليل است كه در مناظره سوم ترامپ از ادبيات تهاجمي و مفاهيم توهين‌آميز استفاده كرد و همين امر منجر به كاهش اعتبار ترامپ در نظرسنجي‌هاي انتخاباتي شد.
 
يكي از موضوعاتي كه ترامپ بر آن تاكيد داشت احتمال شكل‌گيري تقلب در نتيجه انتخابات بود. مفروض ترامپ اين بود كه اگر برنده انتخابات نشود به اين دليل است كه تقلب صورت گرفته و در نتايج انتخابات دست برده شده است، اين موضوع كه براي نخستين بار در تاريخ انتخابات‌هاي آمريكا مطرح مي‌شد را ناشي از چه مي‌دانيد و آيا امكان وقوع چنين چيزي وجود دارد؟
 
ترامپ از اعتماد به نفس بالايي برخوردار است و نگاهش اين است که در وضعيت موجود زمامداران آمريكايي دچار فساد سياسي شده‌اند، از همه مهم‌تر اينكه نهادهاي اجتماعي و امنيتي از قابليت لازم براي كنترل زمامداران و نخبگان برخوردار نيستند و به همين دليل لازم است گفتمان جديد و فردي نقش آفرين باشد كه جنس و سابقه‌اش متفاوت از نخبگان اجرايي و اعضاي كنگره آمريكا باشد. از سوي ديگر ترامپ اعتقاد دارد كه مردم نيز به ساخت سياسي آمريكا بي‌اعتماد هستند و بي‌اعتمادي مردم زمينه‌هاي لازم براي حمايت از ترامپ را به وجود مي‌آورد؛ علاوه بر اين رويكرد ترامپ ماهيتي پوپوليستي دارد و آنان اين ويژگي را دارند كه براي خودشان و راي خود ارزش بيشتري نسبت به آراي طرف مقابل قائل هستند. با اين‌همه فرايند انتخابات در آمريكا ماهيتي ساختاري و بوروكراتيك دارد و چنين احتمالاتي بعيد است.
 
نظرسنجي‌هاي اخير آمريكا كدام‌يك از نامزدها را برنده انتخابات ۸ نوامبر معرفي مي‌كند و آيا احتمال تغييرات در نظرسنجي‌ها تا روزهاي پاياني وجود دارد يا خير؟
 
نتايج نظرسنجي‌ها از مناظره سوم تا ۲۸ اكتبر كه رئيس«اف بي‌اي» موضوع بررسي مجدد ايميل‌هاي هيلاري كلينتون را مطرح كرد، نشان مي‌داد نامزد حزب دموكرات در موقعيت بهتري قرار دارد، طوري كه هيلاري كلينتون ۴۷ درصد آرا را به خود اختصاص داده بود و ترامپ ۴۱ درصد را. اما از زماني كه مساله بررسي‌هاي اف بي‌اي مطرح شد موقعيت ترامپ ارتقا يافت. حال اگر گزارش جديد «اف بي‌اي» مبتني بر تخلف مجرمانه كلينتون نباشد اين بررسي‌ها چندان تاثيري در فرايند و نتايج انتخابات ندارد، اما اگر اعلام كند كه تخلف امنيتي از سوي كلينتون در ايميل‌هاي خصوصي‌اش انجام شده است در آن شرايط سرنوشت انتخابات تغيير پيدا مي‌كند.
 
سوالي كه در رابطه با نيت «اف بي‌اي» در بررسي مجدد ايميل‌هاي خصوصي كلينتون مطرح مي‌شود آن هم در روزهاي باقي مانده به انتخابات، اين است كه آيا اين سياست‌ها ماهيتي سياسي و انتخاباتي دارد يا خير؟
 
طرح موضوع بررسي ايميل‌ها در حالي كه ۱۲ روز به انتخابات باقي مانده را بايد اقدامي بوروكراتيك دانست، يعني اگر در ساختار سياسي آمريكا «اف بي‌اي» خواسته باشد جهتگيري انتخاباتي داشته باشد در آن شرايط جامعه اعتقادش را به نهادهاي امنيتي از دست مي‌دهد. بر اين اساس كاري كه اف بي‌اي كرد در راستاي شفاف‌سازي افكار عمومي آمريكا نسبت به موضوع ايميل‌هايي است كه هيلاري به شيوه‌اي غيرقانوني مسائل بوروكراتيك در دوران وزارت امور خارجه را بر اساس موضع خصوصي خودش سازماندهي كرده است كه اين خود تخلف است. اين مساله سوالي را در جامعه آمريكا ايجاد كرده كه اگر هيلاري كلينتون نمي‌خواست تخلف كند به چه دليل موضاعات بوروكراتيك را در ايميل خصوصي اش پيگيري مي‌كرد؟ بر اين اساس بايد در انتظار گزارش نهايي «اف‌بي‌اي» ماند و بايد دانست كه اين گزارش تاثير بسزايي در نتيجه انتخابات خواهد داشت.

ویژه روز
تصویر روز
خبر های روز