به روز شده در: ۰۶ مهر ۱۴۰۴ - ۲۱:۳۶
کد خبر: ۳۱۵۵۱۶
تاریخ انتشار: ۱۴:۴۲ - ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۷

من مهرانم از 3 سالگی معتاد بودم / تریاک را به جای شکلات می خوردم!

 یک سال از تولد دوباره مهران می‌گذرد. او توانست با پا گذاشتن بر نفس خود، اعتیاد را کنار بگذارد. مهران درباره زندگی‌اش که از ابتدا اسیر منجلاب اعتیاد بوده است چنین می‌گوید: ‌
من هفده‌ساله هستم هرچند برای اثباتش باید مدام شناسنامه و کارت ملی نشان بدهم. اعتیاد با من این کار را کرد. من تنها فرزند پدر و مادرم هستم، پدری که هنوز هم اسیر این بلای سیاه‌است.

وقتی شوهرم راز دوستی اینترنتی من با کارگر ساختمان را فهمید، دنیا روی سرم خراب شد
من از مادری معتاد Addicted به دنیا آمدم و به جای شیر مادر، با شیره تریاک کامم را برداشتند. مادرم همیشه می‌گفت: «تو در سه‌سالگی سرماخورده شدی و به تو شیره دادیم و گفتیم شکلات است. بخور تا زود خوب شوی.» و این کار آن‌قدر تکرار شد تا اینکه بدنم دیگر بدون این زهرماری جواب نمی‌داد، ولی بزرگ‌تر که شدم، گویا شیره و تریاک هم دیگر جواب‌گویم نبود و با پدر و مادرم پای بساط شیشه و کریستال می‌نشستم.
وقتی به گذشته فکر می‌کنم، یادم می‌آید در شش‌سالگی خودم در کشیدن انواع مواد مخدر Drugs مستقل شدم. در طول سال‌های مختلف، چندبار خاله و دایی‌هایم آمدند تا من را ترک بدهند یا ببرند جایی که درمان شوم اما من گریه می‌کردم و نمی‌توانستم از پدر و مادرم دور باشم. مواد به استخوانم رسیده بود و به‌سادگی نمی‌شد از آن جدا شوم. ١٠ بار ترک کردم اما هر بار که درد به جانم می‌افتاد، دوباره چهار تا دود برایم می‌گرفتند تا حالم خوب شود.
همیشه از پدر و مادرم می‌پرسیدم چرا من مثل دیگران به مدرسه نمی‌روم، اما کسی جوابم را نمی‌داد، تا اینکه پدرم به جرم Crime همراه داشتن مواد به زندان Prison افتاد و سرپرستی‌ام را دایی‌ام برعهده گرفت و من توانستم کلاس اول را بخوانم. با برگشتن پدرم، دوباره به خانه مان رفتم و تمام آینده‌ام سر منقل دود شد و به هوا رفت.
مادرم کم‌کم اعتیاد را کنار گذاشت و من به تشویق پدرم، از خانه خاله‌ام دزدی theft ‌کردم. بعد هم گدایی را تجربه کردم. حتی یک‌بار پدرم که توهم زده بود می‌خواست مرا بکشد. این سال‌ها که با قهر و رفتن مادرم همراه بود به سختی گذشت و من استخوان ترکاندم و بزرگ شدم. از پانزده‌سالگی به بعد، رسما به جرگه معتادان کارتن‌خواب پیوستم.
یک شب که حالم خیلی خراب بود و گرسنه بودم، یک عده با غذا و لباس گرم به سراغ ما آمدند. من که دیگر بریده بودم، با تشویق‌های آن‌ها برای ترک اعتیاد همراهشان شدم. امروز با افتخار می‌گویم یک سال است که پاک پاک هستم.
آرزوی داشتن یک دوچرخه هنوز هم گاهی به سراغم می‌آید. من حالا درس می‌خوانم و می‌توانم بنویسم «مهران»، «محمود» و «اکرم». از پدر خبری ندارم و مادرم سرطان گرفته است. امیدوارم دوباره بتوانیم مثل یک خانواده سالم دور هم جمع شویم. این تنها آرزویی است که امروز دارم.
جمعیت مردمی حمایت از کارتن‌خواب ها ( سنا) فعالیت خود را از سال ٩٣ با مجوز رسمی ۵٧٠١ استانداری آغاز کرده و امروز در بولوار شاهنامه،میلان یازدهم، پذیرای معتادان کارتن خوابی است که به دنبال جرعه ای زندگی هستند.

ركنا
تصویر روز
خبر های روز