تصميمگيري برا ي تصميمهاي تاريخي
محمدحسن نجمي
«اكبر هاشميرفسنجاني» نامي آشنا در تاريخ سياسي معاصر است؛ نامي كه يكي از موثرينها در پيروزي انقلاب سال 1357 بود و يكي از مهمترين چهرههاي جمهوري اسلامي. او در طول 38 سال پاياني عمرش كه سالهاي پس از پيروزي انقلاب ايران بود، تصميماتي را ساخت و اتخاذ كرد كه هنوز آثار آن باقي و جاري است. هاشميرفسنجاني را ميتوان يكي از اصليترين تصميمسازان و تصميمگيران در جمهوري اسلامي دانست. از سالهاي آغازين انقلاب گرفته تا ماههاي آخر عمرش در جريان و روند تصميمات مهم نظام قرار داشت؛ از بركناري ابوالحسن بنيصدر نخستين رييسجمهوري ايران گرفته تا انتخابات 92 و مذاكرات هستهاي اخير. او هميشه يك پايه تصميمسازي و تصميمگيري بوده؛ بهطوري كه حتي ميتوان او را اصليترين پايه دانست.
تصميمات هاشميرفسنجاني كه بر صحنه سياست اثرگذار بوده را بايد در دو شاخه شخصي و كلان دستهبندي كرد. تصميمات شخصي او، آنهايي بودند كه بيشتر حاصل موضعگيريهاي سياسياش بوده است.
سكوت منفي؛ سكوت مثبت
انتخابات دوم خرداد 1376 يكي از اين تصميمات شخصي هاشمي بود. او با عدم حمايت از ناطقنوري و سكوت برابر حمايت كارگزاران از محمد خاتمي، زمينهساز اين شد كه جايگاه رياستجمهوري در دست محافظهكاران سنتي قرار نگيرد. عدم حمايت از ناطق از اين لحاظ مهم بود كه هر دوي آنها عضو جامعه روحانيت مبارز بودند و اين تشكل سياسي تصميم بر حمايت از ناطق داشت ولي هاشمي در اين باره سكوت كرد و حتي در جلسهاي كه جامعه روحانيت براي امضاي بيانيه حمايتي از ناطق تشكيل داده بود، شركت نكرد. اما سكوت برابر حمايت كارگزاران از اين وجه اهميت داشت كه قاطبه جامعه، هاشميرفسنجاني را پدر معنوي اين گروه سياسي ميدانستند. بنابراين سكوت و عدم حمايت رسمي از ناطق نوري را ميتوان سكوت منفي در جهتدهي به آراي ناطق دانست و سكوت برابر حمايت كارگزاران را سكوت مثبت برابر آراي محمد خاتمي.
پذيرش شكست و خودترميمي
از ديگر نمونههاي تصميمات شخصي هاشميرفسنجاني، آنچه بود كه در جريان انتخابات مجلس ششم اتفاق افتاد. او در جريان اين انتخابات كه از تهران نامزد نمايندگي مجلس شده بود، وقتي در انتهاي ليست رايآورندگان اين حوزه انتخابيه قرار گرفت، تصميم به پذيرش شكست گرفت و از حضور در مجلس انصراف داد. اين اقدام هاشمي از اين جهت اهميت دارد كه او با اين حركت سعي كرد فرصتي براي بازيابي انرژي سياسي خود پيدا كند تا سالهاي آينده با ترميم چهره سياسياش، موثرتر و قويتر در صحنه باشد.
انتخاب استراتژيك در انتخابات 88
هاشميرفسنجاني در انتخابات 1388 به نوعي تصميم نهايياش را اتخاذ كرد؛ تصميم براي اينكه لااقل يك پاي خود را در كدام سمت جوب بگذارد. اين اقدام هاشميرفسنجاني كه همواره در ميانه و وسط جوب ايستاده بود، در چارچوب هاشميرفسنجاني تحولي بنيادين بود. او در جريان انتخابات مناقشهبرانگيز رياستجمهوري دهم، آشكارا از ميرحسين موسوي حمايت كرد. در جريان حوادث و مناقشات پس از آن نيز، آشكارا از اعتراضات حاميان ميرحسين دفاع كرد. نقطه اوج اين حمايت خطبههاي نماز جمعه 26 تير ماه 1388 بود؛ در حالي كه فضاي زير سقف محوطه نماز جمعه در دانشگاه تهران «پر شده بود»، آنجايي كه حاميان موسوي و كروبي از فضاي پشت محوطه شعار ميدادند، خطاب به آنها گفت كه «اجازه بدهيد من كه بهتر از شما دارم ميگويم و شما با شعار تاييدتان كافي است.»
هاشمي در نهايت به آنچه خود از پايهگذارانش بود، وفادار بود و ماند، اما در سال 88 خارج از چارچوبهاي سياسي خودش حركت كرد كه البته از جمله تصميمات سياسي شخصياش بود. او از آن سال به نيرويي تعديلكننده و موازنهگر در حاكميت تبديل شد؛ هرچند كه نقش او روز به روز در حاكميت كمرنگتر ميشد اما هاشمي همچنان هاشمي بود و نفوذ و كاريزماي خود را در نظام داشت.
بازيخواني در انتخابات 92
ديگر تصميم سياسي شخصي هاشمي شركت در انتخابات 1392 بود؛ او در آن سال وقتي براي ثبتنام در انتخابات قصد مشورت با رهبري را داشت، پس از اينكه تلاشهايش براي برقراري ارتباط تلفني با ايشان در ساعات پاياني ثبتنام به در بسته خورد، با تصميم خودش راهي وزارت كشور شد. در مدت پس از ثبتنام تا روز اعلام اسامي نامزدهاي مورد تاييد شوراي نگهبان، چندين فرستاده از سوي نظام براي او رفت و به او توصيه ميكردند كه با توجه به احتمال بالاي رد صلاحيت، بهتر است كه پيش از اعلام نتايج، انصراف دهد اما او بر تصميمش اصرار داشت و در نهايت با رد صلاحيتش، شوك بزرگي به جامعه خاكستري داد؛ جامعهاي كه انتخابات 1388 و اعتراضات پس از آن را ديده بود و انگيزه و اميدي به شركت در انتخابات نداشت. اما اين بازي براي هاشميرفسنجاني برد- برد محسوب ميشد. اگر تاييد صلاحيت ميشد، با توجه به ترميم چهره سياسياش و همچنين گذراندن دو دوره دولت با محمود احمدينژاد، بخش رايدهنده جامعه به سمت او ميرفت و او برنده اين بازي بود. در سوي ديگر اگر رد صلاحيت ميشد كه شد، يك شوك و هيجان مضاعفي را به جامعه و به خصوص بخش مردد و حتي آنهايي كه پس از 88 قصد ترك راي داشتند، تزريق ميكرد و باعث حضور آنها پاي صندوق به نفع كسي ميشد كه از حمايت هاشميرفسنجاني برخوردار بود كه اين هم براي او برد به حساب ميرفت.
هاشمي قدرت بازيخواني بالايي داشت و دست طرف مقابل را هم ميتوانست بخواند. قبل از اينكه او ثبتنام كند و حتي قصد آن را كند، حسن روحاني با او مشورت كرده بود و به هاشمي گفته بود كه اگر شما نميآيي من ثبتنام كنم كه هاشمي هم گفته بود ثبتنام كن! روحاني پس از اين اقدام هاشمي متعجب ميشود و به هاشمي ميرساند كه به سبب حضور او، ميخواهد انصراف دهد. اما هاشمي روحاني را از اين كار منصرف ميكند و تاكيد به صبر ميكند و اينكه فعلا اقدامي انجام ندهد. بازيخواني او درست از آب در آمد و روحاني را در صحنه نگه داشت و از او حمايت كرد، تا از طريق انصراف محمدرضا عارف از كانديداتوري و با حمايت حمايت اصلاحطلبان، به خصوص محمد خاتمي، حسن روحاني به پاستور برسد.
ليست سلبي براي انداختن «مثلث جيم»
يكي از جنجاليترين تصميمات سياسي و شخصي هاشميرفسنجاني به انتخابات خبرگان 1394 بازميگردد. آنجايي كه او طرحي براي انتخابات مطرح كرد و حملات تند محافظهكاران را در پي داشت. هاشمي در اين انتخابات يك ليست براي خبرگان تهران ارايه داد تا آن را به شكلي طراحي كرده بود كه «محمد يزدي»، «احمد جنتي» و «مصباحيزدي» از ورود به خبرگان بازبمانند؛ افرادي كه در ادبيات سياسي برخي رسانههاي داخلي و خارجي به «مثلث جيم» معروف شدند.
طرح او به اين شكل بود كه تعدادي از ليست جامعه مدرسين و تعدادي هم از ليست جامعه روحانيت مبارز در ليست مورد حمايت هاشمي قرار داشتند. به عبارت ديگر مشتركهاي دو ليست در فهرست هاشمي قرار داشتند و باعث ميشد تا حاميان دو فهرست تشكلهاي محافظهكار سنتي به افراد مشترك با ليست هاشمي راي دهند، به صورت ناخواسته به حذف «مثلث جيم» راي دهند. يعني اينكه ليست هاشمي مخرج مشترك دو ليست جامعه مدرسين و جامعه روحانيت بود، منهاي يزدي، مصباحيزدي و جنتي. به اين ترتيب يزدي و مصباح در راه يافتن به خبرگان ناكام ماندند ولي جنتي به عنوان نفر شانزدهم از حوزه انتخابيه تهران وارد خبرگان شد. اين حركت سياسي هاشمي را ميتوان يكي از مبتكرانهترين طرحهاي انتخاباتي در تاريخ جمهوري اسلامي دانست. به عبارت ديگر ليست انتخاباتي هاشميرفسنجاني سلبي بود و ايجابي نبود.
تصميمات سياسي كلان
هاشميرفسنجاني در طول حيات سياسياش پس از روي كار آمدن جمهوري اسلامي، تصميمات سياسي كلان هم اتخاذ كرد و هم در ساختنش دخالت داشت.
عزل بنيصدر
يكي از مهمترينها، عزل ابوالحسن بنيصدر نخستين رييسجمهوري در تاريخ جمهوري اسلامي بود. بنيصدر اختلافات زيادي با حزب جمهوري اسلامي كه آن زمان آيتالله خامنهاي، هاشميرفسنجاني و شهيد بهشتي در آن عضو بودند، داشت. 22 فروردين 1360 هاشميرفسنجاني در قامت رييس مجلس نامهاي به هيات بررسي اختلافات ارسال كرد. او در اين نامه نوشته بود كه «آقاي بنيصدر در كارنامه خود كه در روزنامه انقلاب اسلامي منتشر شده، نوشتهاند كه من همه مردم حاضر در مراسم ۱۴ اسفند دانشگاه را با غيرمسلمان و... معرفي كردهام؛ در صورتي كه اين ادعا تحريف صريح اظهارات اينجانب است. با ارسال متن اظهاراتم در جلسه علني يكشنبه مورخ ۱۷ اسفند ماه ۵۹ كه در صفحه ۱۶ سطر ۲۳ تا ۳۲ مذاكرات علني مجلس شوراي اسلامي و متن نوشته جناب رييسجمهوري خواهشمند است رسيدگي فرماييد و براي روشن شدن افكار مردم مسلمان ايران، نظر خودتان را ابراز داريد.»
اين اختلافات سياسي، در جريان اداره جبههها هم ادامه داشت؛ تا زماني اين اختلافات ادامه داشت كه امام بنيصدر را از فرماندهي كل قوا عزل كرد. عبدالله جاسبي آذرماه 1392 در مصاحبه چگونگي عزل بنيصدر اين جايگاه را اينگونه روايت كرد: «سال 1361 ما جلسهاي با آيتالله خامنهاي دبير كل وقت حزب جمهوري اسلامي داشتيم. من همين طوري از ايشان سوال كردم آقاي خامنهاي حالا خودمانيم چطور شد كه امام با عزل بنيصدر موافقت كردند؟ چون بالاخره اگر امام موافقت نميكردند عليه بنيصدر حزب هم اقدامي نميكرد و در اصل اين اجازه امام بود كه حزب هم توانست عليه بنيصدر اقدامي انجام دهد. آقاي خامنهاي در آن جلسه نقل كردند كه ما همان خرداد 60 جلسهاي را با امام داشتيم. همين كه امام وارد جلسه شدند من بودم و شهيد بهشتي و آقاي هاشمي. امام بيمقدمه شروع كردند به اعتراض كردن به ما كه شما از خدا نميترسيد؟ چرا آنقدر اختلاف ايجاد ميكنيد و با همديگر اختلاف داريد؟ چرا به فكر مردم نيستيد؟ يك آن آقاي هاشمي ناراحت شدند و شروع كردند به تند صحبتكردن به امام كه ما خجالت بكشيم؟ آنقدر اين بنيصدر عليه ما حرف ميزند و آبروي ما را ميبرد شما حرفي نميزنيد؟! و بعد آقاي هاشمي ساكت شدند و زدند زير گريه! امام جلسه را ترك كردند و ما هم همينطور سكوت كرده بوديم. فرداي آن روز حاج احمد آقا به ما زنگ زدند و گفتند ديشب امام خوابشان نبرده است و حكم عزل بنيصدر را از فرماندهي كل قوا صادر كردهاند.»
كمتراز يك ماه كه از اين عزل گذشت، جو داخلي عليه بنيصدر بيش از پيش منفي شد. حزب جمهوري اسلامي هم اين فرصت را مغتنم شمرد. 20 خرداد، مهدي نصيريلاري از اعضاي حزب جمهوري اسلامي، براي نخستينبار در مجلس عزل رييسجمهوري را به ميان كشيد. بعد از آن 120 نماينده مجلس، طرح را به عنوان بررسي عدم كفايت سياسي بنيصدر براي رياستجمهوري به هياترييسه تقديم كردند. در اين ميان هاشميرفسنجاني به عنوان رييس مجلس نقش پررنگي در بركناري بنيصدر داشت. فارغ از اينكه گريههاي هاشمي در جلسه با امام چه تاثيري بر سرنوشت بنيصدر گذاشت، هاشميرفسنجاني اختلافات گستردهاي با بنيصدر داشت و به نوعي او كه رييس مجلس هم بود، با اداره مجلس كه اكثريت آن را اعضاي حزب جمهوري اسلامي تشكيل ميدادند، توانست بنيصدر را از صحنه حذف كند.
پايان جنگ و پذيرش قطعنامه 598
تصميم ديگري كه هاشمي در آن نقش مهمي داشت، پذيرش قطعنامه 598 شوراي امنيت سازمان ملل مبني بر آتشبس ميان ايران و عراق، از سوي جمهوري اسلامي بود. اين قطعنامه در حالي اواخر تيرماه 1367 از سوي ايران مورد پذيرش قرار گرفت كه يكسال قبل از آن، از سوي شوراي امنيت صادر شده بود. در اين فاصله يكساله هاشميرفسنجاني به عنوان جانشين فرمانده كل قوا، كمبودها و نقصانهاي اداره جنگ را ميديد. در كنار كمبودها، يكي از بزرگترين و برترين شكستهاي ايران در طول جنگ 8 سال، در موضوع حفظ فاو صورت گرفت و عراق توانست در جريان «رمضانالمبارك» درحاليكه فرماندهان سپاه در جايي غير از جبهههاي جنوب در حال برگزاري جلسه بودند، خط دفاعي فاو را شكسته و اين بخش استراتژيك را از نيروهاي ايراني پس بگيرند.
وقتي هاشمي وضعيت جبههها را ديد، از مسوولان دخيل در جنگ شرح حال موارد مربوط به آنها را گرفت. خاتمي وزير ارشاد وقت، از عدم تمايل جامعه براي اعزام به جبههها گفت؛ تيم اقتصادي دولت وقت از كمبود بودجه و كاهش درآمدهاي نفتي كشور خبر داد و مهمتر از همه محسن رضايي در نامهاش براي پيروزي در جنگ، درخواستهاي عجيبي مطرح كرده بود كه مورد تعجب هاشمي و امام قرار گرفت.
محسن هاشمي فرزند اكبر هاشميرفسنجاني اخير در يادداشتي بخشهايي از خاطرات پدرش را منتشر كرده و در آن روايتي هم از ماجراهاي پذيرش قطعنامه 598 ارايه كرد: «در روزهاي آخر جنگ 9ساله با عراق روشن بود كه ادامه جنگ مصلحت نيست. ولي با وجود شعارهاي جنگ جنگ تا پيروزي و تاييد امام، به عنوان فرمانده جنگ و جانشين فرمانده كل قوا نقش مهمي ايفا كردم، واقعيتهاي جبهه را كه با هياهوي سپاه و... روشن نبود به مسوولان و سپس به امام گفتم و سپس در جلسه سران قوا، در خدمت امام، عدم امكان پيروزي نظامي را ثابت كرديم. امام مشكلشان اين بود كه با آن همه تصريحات كه تا آخرين نفر و آخرين قطره خون و تا رفع فتنه ميجنگيم، چگونه ناگهان اعلان پذيرش قطعنامه نماييم؟ و اضافه كردند، خودشان از مسووليت رهبري كنار ميروند و ما اداره كنيم. من در جواب گفتم: اينكه كار را مشكلتر ميكند و بهتر است من به عنوان جانشين فرمانده كل قوا و فرمانده جنگ قطعنامه را امضا كنم و شما براي حفظ حيثيت من را محاكمه كنيد و با قرباني شدن من كشور و مردم و انقلاب نجات پيدا ميكنند. امام با نظر عطوفانهاي به من، آن را نپذيرفتند و پذيرفتند خودشان بپذيرند، ولي از ما خواستند كه ديگران را توجيه كنيم.» بسياري از محافظهكاران هاشمي را متهم ميكنند كه جام زهر قطعنامه 598 را او به امام تحميل كرد. اما تاريخ مسالهاي غير از اين ميگويد. در هر صورت، تصميم هاشمي مبني بر پايان جنگ نيز، از جمله تصميمات سياسي كلان او بود كه توانست امام را قانع كند.
اجرا و توقف طرح اقتصادي دهه 70
تصميم ديگر و مهم هاشميرفسنجاني، اجراي طرح اقتصادياي بود كه در اوايل دهه 70 اجرا كرد. اين تصميم نيز از جمله تصميمات كلان هاشمي بود. او با آزاد كردن برخي قيمتها قصد داشت كه چالههاي كشور را پر كند و اقتصاد را توسعه دهد. اما اين طرح باعث افزايش تورم شديد و در پي آن، منجر به اعتراضات گسترده از سوي مردم شد؛ البته بيشترين اعتراضات در حاشيه شهرها رخ داد و مناطق محروم. تصميمي كه هاشمي در جريان اجراي اين طرح گرفت و مهمتر از اجراي طرح بود، توقف طرح و بازگشت به عقب و از دستور خارج كردن آن بود.
حامي مذاكرات هستهاي
از جمله تصميمات كلان ديگري كه از سوي هاشمي اتخاذ شد، حمايت قاطع از مذاكرات هستهاي بود. او در علن و در پشت پرده اقدامات وسيعي براي به نتيجه رساندن مذاكرات داشت. در مقاطعي از مذاكرات كه اين گفتوگوها دچار اخلال ميشد، هاشمي با وارد شدن به موضوع، مذاكرات را به جلو هل ميداد. محسن هاشمي در خاطرات جديدي كه از پدرش منتشر كرده، به يكي از اين موارد اشاره كرده است: «عصر شنبه كه بنا بود فرداي آن نتيجه مذاكرات يك هفتهاي لوزان اعلان شود، هم روحاني و هم ظريف سرگردان بودند. ساعت ۳ و ۴۵ دقيقه بعد از ظهر به دفتر روحاني رفتم و در مدت كوتاهي او را قانع كردم، اقدام كند و توطئه تندروها را گفتم كه ايشان هم منكر نبود. ايشان هم فورا ظريف را قانع كرد، صفحه برگشت و يأسها رفت و اميد و تصميم آمد.» اين شايد يكي از نمونههاي حمايت هاشمي باشد؛ هاشميرفسنجاني در قامت رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام، يعني آخرين پست حاكميتي او، تصميم به حمايت قاطع از مذاكرات منتهي به برجام داشت.
تاثيرگذار در خبرگان در «لحظه حساس»
تصميم سياسي كلاني كه ديگر عمر هاشمي به آن قد نداد، مربوط ميشود به جلسه خبرگان رهبري در زماني كه كارويژه اين مجلس براي آن تعيين شده است. او سال 1393 در گفتوگو با روزنامه « شرق» درباره مجلس خبرگان تاكيد كرده بود «فقط يك وقت كار هياترييسه خبرگان حساس ميشود و آن موقعي است كه بخواهد رهبري جديد انتخاب شود. اساس اين است و ممكن است در ۲۰ يا ۳۰ سال و كمتر و بيشتر يك بار اتفاق بيفتد.»
او در پاسخ به اين سوال كه «در آن لحظه حساس، هياترييسه خيلي موثر است»، پاسخ داده بود كه «آن لحظه حساس، مهم است. براي آن لحظه حساس حتما لازم نيست رييس باشم، كافي است عضو خبرگان باشم. انسان در خبرگان ميتواند صحبت كند و نظرش را بدهد و اگر بخواهم، تاثيرگذار هم خواهم بود.»
«حالا ميتوانم راحت بميرم» و همان شد
هاشميرفسنجاني را بايد در راس هرم تصميمگيري و تصميمسازي جمهوري اسلامي دانست؛ هرچند كه از اواخر دهه 70 خورشيدي، قدرت و نفوذ او رو به افول گذاشت و سال 88 به اوج رسيد، اما او همچنان مهرهاي مهم در سياست ايران محسوب ميشد؛ چه موضعش و چه اقدامش. روي كار آمدن دولت روحاني براي او يكي از مهمترين اقدامات بود كه بتواند به قول خودش كشور را نجات دهد؛ چرا كه او در جريان موضوع هستهاي خطر جنگ بود و تحريمهاي وسيعتر را پيشبيني ميكرد. او در يكي از آخرين سخنرانيهايش گفته بود كه مردم «سال 92 پيروز شدند و در سال 94 هم بزرگان را نگذاشتند كه وارد ميدان شوند و چند چهره رده سوم و چهارم توانستند ژنرالهاي رقيب را كنار بزنند.» او تاكيد كرده بود «مردم تصميماتشان را خودشان ميگيرند و در اين نزديكي پايان عمر كه راه انقلاب را مسدود كرده بودند آن را باز كردم.».
هاشميرفسنجاني در اين سخنراني كه تنها چند ماه قبل از مرگش بود، گفته بود كه «اكنون ديگر ميتوانم راحت بميرم» و همان هم شد؛ تنها چند ماه بعد از اين صحبتش او 19 دي 1395 درگذشت و عمرش به تاثير گذاشتن در تصميمسازيهايي كه قصدشان را داشت، قد نداد.