دورهمی نه چندان دوستانه پزشکیان و دبیر زیر عکس آقا تختی
عصر ایران: مسعود پزشکیان که ۴ روز دیگر رسما رییس جمهوری ایران است دیروز به خانه کشتی ایران در ورزشگاه آزادی رفت و از اردوهای تیمهای ملی کشتی و امکانات آنان دیدن کرد و با کشتیگیران در محیطی بیتکلف به گفت و گو نشست.
او وقتی به سالن خنک آمفیتئاتر رسید با شگفتی پرسید وقتی مملکت مشکل برق دارد و اینجا هم هیچکس نیست چرا وسایل سرمایشی روشن است و رییس فدراسیون کشتی -که علاقه زیادی به اظهار نظر در همه امور عالم و محبوبالقلوب شدن دارد - بلافاصله توضیح داد: چون میدانستند شما میآیید روشن کردند و پزشکیان گفت: باشد! من بیایم نباید بیدلیل روشن باشد!
علیرضا دبیر رییس فدراسیون کشتی که قاعدتا به مسعود پزشکیان رأی نداده و میتوان حدس زد انتخاب او در مرحله اول محمد باقر قالیباف بوده ( مثل رای شورای شهر) و در مرحله دوم سعید جلیلی (هر چند رأی مخفی است!) اما یک لحظه رییس جمهوری منتخب را رها نمیکرد.
او آن قدر شانه به شانه او حرکت می کرد که مجال گفتوگوی مستقل پزشکیان با ورزشکاران ملی را عملا سلب می کرد و به همین خاطر در تصاویر دیدار رییس جمهوری منتخب با کشتی گیران و ملی پوشان حضور مستمر و بسیار نزدیک علیرضا دبیر جلب توجه می کند هر چند بخشی از آن به اقتضای مسوولیت و سابقه او در این ورزش قابل توجیه است و اجتنابناپذیر ولی قسمت دیگر را می توان به حساب روحیات خاص او گذاشت و شاید محکم کردن جای خود در نگاه وزیر ورزش دولت آینده اگرچه فدراسیونها مثلا مستقلاند و با انتخاب مجمع مدیریت آنان شکل میگیرند اما کیست که نداند دولت در ایران چنان در ارکان مختلف حضور دارد که با تغییر دولتها مدیریت های ورزشی هم دستخوش تغییر میشود حتی فدراسیونهای مثلا مستقل و در این میانه شاید تنها جایی که به سبب اعتبار بینالمللی تا حدی برکنار می ماند کمیته ملی المپیک است.
به هر رو از میان تصاویر مختلف عکس مسعود پزشکیان زیر قاب جهان پهلوان تختی از دو منظر قابل توجه است:
اول به این خاطر که با حذف علیرضا دبیر که ولکن پزشکیان نبود قابل انتشار است. دوم به این سبب که رییس جمهور منتخب به لوطی منشی و راه رفتن کشتی گیر وار مشهور است و در ادبیات خود که شوربختانه متنوع هم نیست کلمه «مرد» را زیاد به کار میبرد که البته به معنی«جوانمرد» است و بار جنسیتی ندارد و به تازگی به اسراییلیها گفت: اگر مرد هستید چرا زن و بچه میکشید. با این روحیات میتوان حدس زد دوست دار تختی است و در ۱۳ سالگی که خبر مرگ جهانپهلوان را شنیده مغموم شده اگرچه به احتمال زیاد چون در ارومیه بوده (سال ۱۳۴۶) در مراسم تهران شرکت نداشته است.
دوم از این حیث که در سال های اخیر مقامات ارشد جمهوری اسلامی دیگر چندان به تختی نمیپردازند شاید به این خاطر که تقریبا مسجل شده او خودکشی کرده و افسانه به قتل رساندن او تقریبا منتفی است هر چند از مسوولیت ساختاری نمیکاهد که قهرمان ملی و شبیه به اسطوره پوریای ولی را در عمل و نانوشته از حضور اجتماعی محروم و به انزوا یا تن دادن به سبکی که نمیپسندید محکوم کردند.
در این نوشتهها قرار است بر یک عکس کوتاه مکث کنیم ولی این همه حرف پیش آمد!