به روز شده در: ۰۶ دی ۱۴۰۳ - ۲۰:۲۰
کد خبر: ۶۶۶۲۲۴
تاریخ انتشار: ۱۵:۲۴ - ۰۱ دی ۱۴۰۳
از نیل تا فرات؛ طرح تجزیه خاورمیانه برای سلطه بر آن

نقشهٔ پنهان اسرائیل

نتانیاهو این را با دیکتاتوری آشکاری بیان کرد، زمانی که اعلام نمود توافق جداسازی نیرو‌های نظامی سال ۱۹۷۴ دیگر اعتباری ندارد. در کشوری که خود را تنها دموکراسی خاورمیانه می‌داند، قاعده آن است که تصمیم به لغو یک توافقنامه از طریق پارلمان و پس از بررسی‌های محرمانه صورت گیرد، نه با اعلانی یک‌جانبه در یک نشست مطبوعاتی و روابط عمومی.
روزنو :

نقشهٔ پنهان اسرائیل

اسرائیل با تشدید حملات هوایی، فروپاشی نظام اسد و ترسیم سناریوی دولت‌های خرد متخاصم، می‌کوشد سوریه را از درون نابود کند. نتانیاهو، ضمن نمایش دستاورد‌های شخصی، به دنبال گسترش سلطه از نیل تا فرات است. اسرائیل با ایجاد جنگ داخلی، بی‌ثباتی و وابسته‌سازی هر دولت به قدرت نظامی خویش می‌خواهد امنیت خود را تضمین کند و از موضوعات حساس مانند جولان برای تحمیل شروط و کسب امتیازات راهبردی بهره می‌برد.
ایهاب جبارین تحلیلگر ارشد مسائل اسرائیل در الجزیره.

به گزارش فرارو به نقل از الجزیره، در چند روز گذشته، اسرائیل حملات هوایی خود به طرطوس را شدت بخشیده است؛ رفتاری که نشانگر اشتهای سیری‌ناپذیر آن برای تجاوزگری و تنش‌زایی است. پیش از این و حدود یک هفته پیش، نتانیاهو در یک نشست خبری حاضر شد و آنچه را «دستاورد‌های اسرائیل در سال گذشته» می‌خواند، به نمایش گذاشت؛ یا به‌بیانی دقیق‌تر، او در پی نمایش دستاورد‌های شخصی خویش و اثبات محاسنش برای اسرائیل بود و این‌که چرا این رژیم باید به او وفادار بماند؛ به اویی که می‌تواند هر بحرانی را، هرچند عمیق، با اقتدار و قاطعیت مدیریت کند.

از آمال ابدی نتانیاهو تا آتش فتنه در سوریه: بازی بزرگ تل‌آویو در خاورمیانه


نکته چشمگیر آن بود که نتانیاهو همه پرونده‌ها را باز نگاه داشت، در حالی که امکان مختومه‌ کردنشان را داشت—دست‌کم پرونده لبنان را که توافقی مشخص و قاطع در آن حاصل شده بود. با این حال، او بدین وسیله می‌کوشید نشان دهد که اسرائیل هنوز به او نیازمند است. این معنا زمانی کاملاً آشکار شد که او با صراحت گفت: «امیدوارم اسرائیل در آینده تا ابد باقی بماند.» او به‌گونه‌ای ضمنی می‌گفت که تداوم حیات اسرائیل، به انتخاب‌ها و شیوه برخورد اسرائیلی‌ها با او، «نجات‌دهنده» شان، وابسته است.

در ادامه، به سوریه می‌رسیم. با فروپاشی نظام اسد، که از سال ۱۹۷۴ نگهبان و پاسدارِ جبههٔ اسرائیل به‌شمار می‌رفت، معادلات دگرگون می‌شوند. از آن زمان، مرز‌های جولان اشغالی برای اسرائیل آرام‌ترین مرز بود، حتی آرام‌تر از مرزهایش با اردن و مصر پس از معاهده‌های صلح. چه با تفاهم مکتوب و چه نانوشته، روشن بود که میان نظام اسد و اسرائیل توافقات پنهانی برقرار است و اسرائیل همواره قدر تلاش‌های این نظام را در مهار مبارزان و شورشیان فلسطینی می‌دانست؛ امری که در بزنگاه‌های تاریخی به‌وضوح قابل رصد بود.

با این حال، اسرائیل هرگز از «اتوبان تهران تا ضاحیهٔ جنوبی» رضایت نداشت. از همین رو، عمدهٔ تجاوزگری‌ها و حملات هوایی‌اش در آسمان سوریه، اساساً برای زدن همین شریان بود. دقیقاً به‌خاطر همین انگیزه‌ها بود که وقتی انقلابیون به‌سوی جنوب سوریه حرکت کردند، اسرائیل شب‌های متوالی در اتاق‌های تصمیم‌گیری‌اش به سبک‌وسنگین‌کردن سناریو‌های احتمالی برای برخورد با آیندهٔ سوریه پرداخت. وضعیت موجود در شرف شکستن بود و سناریوی مطلوب اسرائیل آن بود که سوریه به میدان جنگ داخلی خونینی بدل شود؛ میدان ستیز‌های فرساینده‌ای که خوابِ خوش سوری‌ها و رؤیای آنان برای ثبات را بر هم زند و مانع از باروری انقلابشان شود.

بازی خطرناک تل‌آویو: از فتنه‌انگیزی پنهان تا آتش‌افروزی آشکار در سوریه
از همین رو می‌توان گفت که اقدامات اسرائیل ـبه هر نام و عنوانی ـبرای تلخ‌کردن کام مردم سوریه در لحظات دستاورد‌های مسالمت‌آمیز انقلابشان بود. تلاش می‌کرد با طرح سناریو‌های جنگ داخلی، خونریزی و درگیری‌های کوچه و خیابانی که نخست در ابعاد کوچک در سوریه رخ داد، طعم امنیت و آرامش را از آنان بگیرد و آنان را به یاد سناریو‌های دیگر انقلاب‌های خاورمیانه بیندازد.

اما این همه ماجرا نیست. سرزمین‌های تازه‌ای که اسرائیل اشغال کرده، رفتاری تحریک‌آمیز است که هم برای سنجش واکنش جنبش‌های انقلابی در سوریه به کار می‌رود و هم در خلال حملات صورت‌گرفته، این پیام را القا می‌کند که: «آنچه بود همچنان خواهد بود، حتی فراتر از گذشته.» اسرائیل با ایجاد فضایی آکنده از تشنج امنیتی و هتک حرمت گستاخانه به حریم سوریه، تلاش می‌کند آتش فتنه‌ای امنیتی را برفروزد و شاید برخی گروه‌های خاموش را به واکنش وادارد.

نباید فراموش کنیم که اسرائیل در پشت صحنه نیز عرصه‌ای دارد که آن را به‌خوبی می‌شناسد: عرصهٔ اطلاعات پنهان و خاکستری. اسرائیل از این میدان برای تشدید آشوب درون سوریه بهره می‌گیرد، به‌طوری‌که هر بیانیهٔ شورش‌گونه حتی اگر بی اعتبار باشد را بزرگنمایی می‌کند؛ چرا که هدف نهایی اش ایجاد یک جنگ داخلی است که به پیدایش دولت‌های کوچک متخاصم خواهد شد که هیچ تهدیدی برای امنیت اسرائیل نداشته باشد.

نتانیاهو این را با دیکتاتوری آشکاری بیان کرد، زمانی که اعلام نمود توافق جداسازی نیرو‌های نظامی سال ۱۹۷۴ دیگر اعتباری ندارد. در کشوری که خود را تنها دموکراسی خاورمیانه می‌داند، قاعده آن است که تصمیم به لغو یک توافقنامه از طریق پارلمان و پس از بررسی‌های محرمانه صورت گیرد، نه با اعلانی یک‌جانبه در یک نشست مطبوعاتی و روابط عمومی. او با این سخن، جولان را سرزمینی اشغالی از جمهوری عربی سوریه، که اکنون دیگر متعلق به گذشته است، معرفی می‌کند و می‌گوید اسرائیل با هر وضعیت سیاسی آینده، هرچه باشد، مواجه خواهد شد.

چطور اسرائیل نقشه تجزیه خاورمیانه را عملی می‌کند؟
در سناریوی دولت‌های خرد و پراکنده، اسرائیل پروژهٔ کهن و محبوب خود را زنده می‌کند: ایجاد دولتی از اقلیت‌های هم‌پیمان در خاورمیانه؛ دولتی همچون کردستان. اسرائیل از دههٔ شصت میلادی روی این ایده کار کرده و شاید در بیست سال گذشته، به‌ویژه پس از جنگ دوم خلیج فارس، در پیشبرد آن فعال‌تر بوده است. در این وضعیت، اسرائیل به شیوه‌های گوناگون اعراب را تحت فشار قرار می‌دهد. در تفکر تجزیه‌طلبانهٔ اسرائیل، باور بر این است که خاورمیانه باید به اقلیت‌های متعدد تقسیم شود تا در برابر سلطهٔ عربیِ ناسیونالیستی، ائتلافی از مجموعه‌ای اقلیت‌های همسو شکل بگیرد.

فارغ از سرگرمی همیشگی اسرائیل در برافروختن فتنه‌های فرقه‌ای، باید به یاد داشت که در صورت شکل‌گیری دولت‌های کوچک طایفه‌ای متخاصم، رقابتی تسلیحاتی درخواهد گرفت. همواره، اسرائیل در بستر منازعات خاورمیانه، فرصت را غنیمت شمرده است تا یک طرف را در برابر طرف دیگر مسلح سازد و از این رهگذر به اهداف راهبردی دوردست خود دست یابد.

حملهٔ امروز اسرائیل به زیرساخت‌های نظامی در همین چارچوب معنا می‌یابد؛ او تلاش می‌کند یک رقابت تسلیحاتی را سامان دهد که خود بر آن سلطه دارد. از طریق چنین سناریویی، می‌تواند وفاداری آن دولت‌های کوچک متخاصم را که حتی شاید به‌سختی چند قبضه کلاشینکف در اختیار داشته باشند، خریداری کند.

با بمباران زیرساخت‌های نظامی، اسرائیل تضمین می‌کند که این دولت در هر شکل و شمایلی، نتواند تهدیدی برای توانمندی‌ها و داشته‌های راهبردی اسرائیل باشد، حتی اگر صحبت از سلاح‌هایی باشد که قدمتی به‌اندازه تاریخ دارند و به‌هیچ‌وجه هم‌سنگ تهدید نظامی بزرگ اسرائیل در سراسر این منطقه نیستند. اسرائیل در نگاه خود می‌خواهد چنین دولتی را وابسته نگه دارد. الزاماً نیازی به توافقات واضح و مستقیم برای عادی‌سازی روابط نیست؛ این دولت می‌تواند بی‌طرف ولی مطیع باشد، وضعیتی شاید حتی بهتر از نظام پیشین. دولتی که در رقابت تسلیحاتی، از نظر کمّی و کیفی، به اسرائیل وابسته گردد.

اما دربارهٔ سیطره بر زمین، اسرائیل آن را همچون اهرم مذاکره‌ای شفاف می‌نگرد که با اتکای بر آن می‌تواند با دولت آتی سوریه دربارهٔ هرگونه توافق احتمالی چانه بزند. این همان اعتقاد مبهم و کم‌رنگ اسرائیلی‌هاست، یعنی عقیدهٔ «زمین در برابر صلح» با اتکا به این استراتژی، اسرائیل می‌کوشد شروطی را تحمیل کند که در نهایت به تسلیم‌شدن دولت آیندهٔ سوریه بینجامد. مهم‌تر از همه، چشم‌پوشی این دولت از تمامی حقوقش بر بلندی‌های جولان اشغالی است. یا شاید این همه، بخشی از یک مانور حساب‌شده در برابر دولت ترامپ به‌منظور کسب امتیازاتی در طرح الحاق بخش‌هایی از کرانه باختری باشد.

در سفری که شاید نمادی باشد از پایان مرحله‌ای پرتشنج در جبهه‌های اسرائیل در لبنان، سوریه و فلسطین، نتانیاهو بر فراز بلندترین نقطهٔ اشغال‌شده در کوه حرمون (جبل‌الشیخِ سوری) ایستاد و تأکید کرد که نیرو‌های اشغالگر در این موضع باقی خواهند ماند تا زمانی که ترتیبی به دست آید که آنچه را وی امنیت اسرائیل می‌خواند، تضمین کند. این اظهارات از عزم اسرائیل بر تقویت حضور نظامی خود در منطقه پرده برمی‌دارد و بر اهمیت راهبردی جبل‌الشیخ در طرح‌های نهان اسرائیل تأکید می‌کند؛ طرحی برای تحمیل سلطه‌ای بی‌چون‌وچرا از نیل تا فرات، زیر لوای «حق دفاع از خویش»، گو اینکه عرب از این حق محروم باشد، هرچند حقوقش بار‌ها و به‌طرزی آشکار مورد تجاوز قرار گرفته باشد.

ویژه روز
عکس روز
خبر های روز