از تروریسم تا پراگماتیسم/درباره سفر رئیس حکومت جدید سوریه به عربستان و ترکیه
به نظر میرسد محمد جولانی به دنبال آن است که نه براساس پیشینه (تروریسم یا رادیکالیسم) که با پراگماتیسم و عملگرایی و سیاستورزی شناخته شود و نیک میداند بازکردن دستار و بستن کراوات و همراهی همسر بیبرقع و البته همچنان پوشیده کافی نیست. در این میان طبعاً این پرسش درمیگیرد که واکنش ایران چه باید باشد یا چه میتواند باشد؟
احمدالشرع یا همان ابومحمد جولانی رئیس حکومت جدید سوریه (پس از سرنگونی حزب بعث و بشار اسد) زودتر از آنچه انتظار میرفت شال و کلاه و به بیرون سفر کرده و نخست به عربستان سعودی و سپس به ترکیه رفته و این نوشته هنگامی منتشر میشود که دیدار او با رجب طیب اردوغان انجام شده است.
البته قرار بود ابتدا رئیسجمهوری ترکیه به دمشق برود چراکه دوست داشت مانند فاتحان پا به آن سرزمین بگذارد تا از یک سو در اذهان، دوران تعلق شامات به امپراتوری عثمانی تداعی شود و از جانب دیگر آنچه را که 12 سال قبل به رقیبان انتخاباتی خود در دوران نخستوزیری گفته بود یادآور شود که در پاسخ به چرایی دخالت آنکارا در وضعیت سوریه گفته بود «بشار اسد خواهد رفت و ما بر مزار صلاحالدین ایوبی و ابنعربی و بلال حبشی حاضر خواهیم شد.»
به دلایل امنیتی یا بیم و پرهیز تحریک حساسیتهای ایران یا اختلاف بر سر کُردها ترجیح دادند نخست، جولانی به ترکیه برود و سفر اردوغان به سوریه در پی دعوت از او در آنکارا صورت پذیرد تا متعاقب آن توافقنامههای مهمی در حوزههای حملونقل و ارتباطات و کشاورزی و همکاریهای نظامی به امضا برسد؛ سفری که قاعدتاً قبل از فرا رسیدن ماه مبارک رمضان (12 اسفند 1403) انجام خواهد شد. مهمترین هدف جولانی از این سفرها طبعاً ترسیم تصویر جدیدی از سوریه و اعلام بازگشت این کشور به جامعۀ جهانی و پایان انزوا و البته جلب کمکهای هنگفت مالی برای بازسازی ویرانیهاست.
فراتر از این به نظر میرسد محمد جولانی به دنبال آن است که نه براساس پیشینه (تروریسم یا رادیکالیسم) که با پراگماتیسم و عملگرایی و سیاستورزی شناخته شود و نیک میداند بازکردن دستار و بستن کراوات و همراهی همسر بیبرقع و البته همچنان پوشیده کافی نیست. در این میان طبعاً این پرسش درمیگیرد که واکنش ایران چه باید باشد یا چه میتواند باشد؟
از 18 آذر 1403 که بشار اسد سقوط کرده دقیقاً دو ماه میگذرد و رئیسجمهوری ایران ترجیح داده جز یک مورد در یک نشست بینالمللی که بر ضرورت مراقبت از مکانهای مقدس و رفتار درست با مردم تأکید کرد، موضع دیگری اتخاذ نکند.
وزیر خارجه و سخنگوی این وزارتخانه هم در این باره همان سخنان قابل انتظار را گفتهاند که سرنوشت سوریه را مردم این کشور تعیین خواهند کرد و چنانچه دولتی فراگیر تشکیل شود ایران مشکلی نخواهد داشت و مواضع و در واقع تعارفاتی از این قبیل که بعد از بازگشت طالبان به قدرت در سال 1400 هم میشنیدیم ولی به مرور زمان هم سفارتخانه در تهران تحویل طالبان شد (هرچند همچنان بر بام آن در خیابان پاکستان پرچم دوران جمهوری اسلامی برافراشته است و فعلاً نشانی از امارت اسلامی و پرچم خود طالبان نیست) و هم به تازگی آقای عراقچی وزیر خارجه به کابل رفت و در پاسخ به انتقادات از طالبان به عنوان یک واقعیت یاد کرد.
سیاست، علم اولویتها و فن واقعیتهاست و به این اعتبار جمهوری اسلامی با طالبان در همسایگی خود عملاً کنار آمده است؛ خاصه این که اولویت برای ایران خروج آمریکا بود و اصطلاحاً از دفع افسد به فاسد استقبال کردند. در قبال سوریه البته قضیه بسی مهمتر و حساستر است چراکه جدیترین متحد و مورد حمایت تام و تمام ایران بود و تازه همسایۀ ما هم نیست و طبعاً ایران در برقراری روابط با سوریه جدید شتاب نخواهد کرد.
در قبال طالبان و موافقت ایران با بازگشت آنان یا دستکم چشم بستن بر این رخداد بر 6 محور تأکید داشتند: نخست این که شیعیان افغانستان در تنگنا قرار نگیرند، دوم سیستان و بلوچستان از حقابه هیرمند محروم نشود، سوم: زبان فارسی تحتالشعاع زبانهای دیگر قرار نگیرد، چهارم و پنجم هم این که پایگاهی در اختیار اسرائیل نگذارند؛ همینطور گروههای مسلح اپوزیسیون و دست آخر: موضوع قاچاق مواد مخدر. طی این سه سال البته همۀ اینها ذیل موضوع مهمتر سیل حضور میلیونها تبعۀ افغان و اکثر قریب به اتفاق هم فاقد مدارک هویتی در ایران قرار گرفته که شمارشان از 5 تا 8 میلیون نفر گزارش شده است و به تعبیری 10 درصد از مردم ایران با جمعیت قابل توجهی از نخبگان یا صاحبان سرمایه و تخصص را به دلایل گوناگون رانده یا کوچاندهایم یا خود رفتهاند و به جای آنها معادل همان جمعیت اتباع افغان جذب کردهایم که البته این نویسنده به خاطر نقش آنان در افزایش تولید ناخالص داخلی و اشتراکات فرهنگی با موجهای اخیر کاملا همآوا نیست. طبیعی است که عین فرمول طالبان را به دلایل پیشگفته و موضوعات کلانتر نمیتوان برای تجدید رابطۀ احتمالی با سوریه هم به کار بست و گزاف نیست اگر گفته شود برقراری رابطه با سوریۀ تحت رهبری جولانی به مراتب دشوارتر و بغرنجتر از عراق پس از جنگ 8 ساله است؛ چندان که بعد از آتشبس معاون صدام حسین به تهران سفر کرد و حتی از خود او برای شرکت در اجلاس سازمان کنفرانس اسلامی در تهران در پاییز 1376 دعوت به عمل آمد که خوشبختانه نیامد و شر نشد!
آنگونه که احمد الشرع در مصاحبه با مجلۀ اکونومیست وعده داده به زودی دولتی فراگیر با مشارکت تمامی گروهها تشکیل خواهد شد اما گفته برگزاری انتخابات آزاد و تدوین قانون اساسی جدید دو تا سه سال زمان میبرد و مهمترین توجیه او هم این است که انبوه آوارگان که شاید سر به 10 میلیون نفر بزند باید بازگردند یا بخش قابل توجه آنها باید مراجعت کنند و آنها کی برمیگردند؟ وقتی که احساس امنیت و امکان گذران زندگی کنند و قصه مرغ و تخممرغ شده که اول کدامیک.
حالا ما چه کنیم؟ زانوی غم بغل بگیریم که چرا حکومت 50 ساله پدر و پسر در سوریه پایان یافته است؟ یا با حکومت جدید توافق کنیم تا مجال زیارت دو حرم همچنان برای شیعیان و خاصه هممیهنان فراهم باشد و کاری به کارهای دیگر از جمله قطع ارتباط با حزبالله لبنان و روابط حکومت تازه نداشته باشیم؟ یا نه. از معارضان جدید حمایت کنیم تا ورق را برگردانند؟
کارل ریموند پوپر که کتاب عظیم «جامعۀ باز و دشمنان آن» را نوشت و ترجمۀ روان آن به پارسی به قلم دکتر عزتالله فولادوند تأثیر بسزایی بر اندیشۀ سیاسی و نگاه مخاطبان در دهۀ 60 خورشیدی و قبل از اینترنت و فضای مجازی و شبکههای اجتماعی داشت و دکتر سروش نیز اهتمام شگرفی در معرفی آرای او به خرج داد، در یادداشتهای پایانی همان کتاب مینویسد: وقتی باران میبارد دو رفتار میتوان داشت. یکی این که به سبک مارکسیستها به دنبال آن بود که به دنبال تغییر مکانیسم منتهی به بارش باران و عوامل دخیل در آن همچون خورشید و دریا و ابر باشیم و اساساً در هر رویکردی بخواهیم جهان را تغییر دهیم و همه چیز را دستخوش تعویض کنیم. (همان که حافظ ما 700 سال قبل گفته: عالَمی از نو بباید ساخت وزنو آدمی. هر چند حافظ این را هم گفته که نگر! تا حلقۀ اقبال ناممکن نگردانی.) با این نگاه در مقابل باران باید تلاش کنی آسمان و دریا و خورشید را تغییر دهی تا بر دریا نتابد و آب هم تبخیر و به ابر تبدیل نشود و قسعلیهذا.
اندیشه مدرن و مداراجو اما راهکاری سادهتر و آسانتر و ارزانتر پیشنهاد میکند که به اجرا هم درآمده و آن هم این است که وقتی باران میبارد چتر در دست بگیریم!
این که جولانی، باران است یا سیل و توفان یا کولاک یا نه اساساً زودگذر است و از میان برمیخیزد و سر در کدام آبشخور دارد موضوع و محل بحث این نوشته نیست. هر چه هست واقعیتی است که غرب به خاطر پیشینه و ریشه در القاعده او را زیر نظر دارد ولی گویا فضای غالب منطقه با او کنار آمده اگر نخواهیم بگوییم بعضاً آغوش گشودهاند.
حالا 4 نوع رفتار میتواند از تهران سر بزند: اول همین سیاست کنونی است که بعد از سالها نقشآفرینی فعال تماشا کنیم ببینیم چه پیش میآید و عجالتاً به قول سهراب: ما هیچ ما نگاه. دست مقامات هم برای انتقاد از بشار اسد باز نیست چون زنده است و در روسیه به سر میبرد و اگر در آن سرزمین برای اظهارنظر منع و ملاحظه داشته باشد چنانچه مثلاً به فرانسه برود این ملاحظه هم منتفی خواهد شد.
دوم این که برای برانداختن جولانی بیمحابا و رودربایستی بکوشیم و این قطعاً سیاست جمهوری اسلامی نیست چراکه اگر قصد دخالت در این حد را داشت برای نگاه داشتن اسد میکوشید حال آن که اعلام شد ما نمیخواستیم یا نمیتوانستیم به جای ارتش سوریه بجنگیم آن هم با مردمشان.
سوم اینکه بر گذشتهها صلوات و همانگونه که روابط خود را با صدام حسین بعد از 8 سال جنگ و آن همه خسارت احیا کردیم یا با سعودیها دست به ترمیم زدیم یا با طالبان همان رفتار را با جولانی هم در پیش بگیریم.
چهارم اما همان توصیۀ پوپر است: وقتی که باران میبارد چتر در دست بگیریم! با همین چتر البته میتوانیم حین گفتوگوهای احتمالی با سران غرب با مزۀ دهان آنان درباره آقای جولانی و جاهطلبیهای آقای اردوغان هم بیشتر آشنا شویم چراکه برخی قرائن حاکی از آن است که به جولانی اعتماد کامل ندارند به این اعتبار باور ندارند که به تمامی از ریشههای القاعده گسسته باشد و از ترکیه هم به طریق اولی ناخرسندند. آری، فیلسوف انگلیسی سخن نغزی گفت که اگرچه اکنون به ظاهر بدیهی مینماید ولی در روزگار جولان گفتمانهای مارکسیستی نامتعارف و زیاده از حد لیبرالی بود: وقتی باران میبارد عاقلانهترین کار این است که چتر در دست بگیریم.