در انتظار معامله ترامپ و پوتین؟
درخصوص تحولات کنونی در روابط میان آمریکا و روسیه نکاتی وجود دارند که در ادامه آمدهاند. برخی از این موضوعات با اتفاقات در جریان مرتبط بوده و برخی دیگر نیز به گذشته مربوطند، اما برای فهم امروز ضروری بهنظر میرسند.
1. ترامپ در دولت اول خود بیشترین فشارها را به ایران و چین وارد کرده و در مقابل نسبت به روسیه سختگیری بسیار کمتری داشت.
او نمیتوانست آمریکا را نسبت به روسیه بیتفاوت کند و تحتفشار کنگره و ساختارهای نظامی کشورش بود اما تا جایی که میشد از مواجهه غیرضروری با مسکو خودداری میکرد.
2. طبق یک دیدگاه قدیمی در آمریکا که اجرای آن به دههها قبل بازمیگردد، این کشور نباید بهطور همزمان بهسمت مهار چینیها و روسها حرکت کند. این دیدگاه بیشتر متعلق به اردوگاه جمهوریخواهان است.
در دوره ریچارد نیکسون، سیوهفتمین رئیسجمهور آمریکا (1974-1969) او به کمک هنری کیسنجر، مشاور امنیت ملی و سپس وزیر خارجه خود این طرح را اجرایی کرد و به قطع ارتباط میان واشنگتن و پکن پایان داد. روابط میان این دو درپی به قدرت رسیدن حزب کمونیست چین در سال 1949 متشنج بود.
آمریکا نهتنها روابط خود با چین را بازگشایی کرد، بلکه کمکهایی را برای مقابله با شوروی به این کشور ارائه کرد که شامل موارد نظامی نیز میشد.
درحالحاضر شوروی فروپاشیده و روسها در قالب روسیه از همان قدرت نظامی قبلی هم برخوردار نیستند اما چین در سایه قدرت اقتصادی خود بازارهای جهانی و فناوری را درنوردیده و بهزعم واشنگتن دارای توانایی همتایی با این کشور شده است، درنتیجه اگر آمریکا روزی با چینیها ساخت تا روسها را مهار کند، امروز باید با مسکو بسازد تا پکن مهار شود.
3. دونالد ترامپ میخواهد با اهرمسازی از توقف جنگ و بازی با تحریمها، روسیه را دربرابر اقداماتش درقبال قطب شمال به سکوت وادار کند.
رقابت بر سر قطب شمال موضوع جدیدی نیست اما آنچه مشخص نبود، نحوه برنامهریزی برای فعالیت در چهارچوب این رقابت بود. رقابت در این حوزه صرفاً به این دو کشور محدود میشود. با وجود موقعیت مناسب کانادا با قدرت اقتصادی مناسب و تحت حمایت انگلیس، اما عملاً این کشور در همان زمان نیز در این رقابتها چندان جدی گرفته نمیشد.
در دولت اول ترامپ او نخستین گام بزرگ را برای این رقابت برداشت و پیشنهاد خرید گرینلند از دانمارک را مطرح کرد که توسط این کشور رد شد. در دولت دوم اما او علاوهبر گرینلند خواهان کانادا نیز شده است. اگر این دو منطقه بهشکل رسمی تحتکنترل آمریکا قرار گیرند یا میزان بالاتری از نفوذ آن را بپذیرند، واشنگتن عملاً در موقعیت برتری نسبت به مسکو در قطب شمال قرار گرفته و پیش رویهایی را نیز در این منطقه مدنظر قرار خواهد داد.
قطب شمال منابع نهفته زیادی دارد که برخی کشف نشده و کشف برخی منابع دیگر نیز احتمال بالایی دارد. با گرمتر شدن زمین و آب شدن تودههای یخ، امکان برداشت این منابع فراهم خواهد شد. موضوع مهم دیگر تبدیل شدن دریای شمال به محل عبور تجارت دریایی است.
آمریکا برای آنکه روسیه را از این رقابت خارج کند، دست روی اوکراین گذاشته است. به نظر میرسد اساساً یکی از اهداف آمریکا در جنگافروزیاش در اوکراین تضعیف روسیه در رقابت قطب شمال نیز بوده؛ هدفی که در تحلیلها دیده نمیشد اما امروزه درحال سربرآوردن است.
اوکراین ضمن آنکه برای روسیه تبدیل به باتلاق شده، همچنان یک پرونده غیرقابل چشمپوشی است. اوکراین و مردمش بهدلیل پیوستگیهای قومی، مذهبی و جغرافیایی خود با روسیه با منافع و امنیت این کشور درهم تنیده شدهاند.
اگر غرب بتواند پایگاه خود در اوکراین را تثبیت کند، علاوهبر استفاده از این کشور بهعنوان سکویی برای تهدید موشکی روسیه، میتواند از ارتباط ملی میان اوکراینیها و روسها برای ایجاد یک شبکه جاسوسی قدرتمند در داخل روسیه بهره گیرد.
بر همین اساس احتمال دارد روسها در ازای حفظ امنیت و منافعشان در اوکراین، نفوذ بیشتر آمریکا در قطب شمال را بپذیرند؛ چه اینکه آنها حتی در صورت عدم رضایت قادر به ایفای نقش مؤثر در جلوگیری از تسلط آمریکا بر کانادا و گرینلند نیستند.
4. سخن ترامپ مبنیبر آنکه اوکراین میتواند روزی روسی شود، بهنوعی تهدید برای سرکیسه کردن بیشتر کییف است. او میخواهد به اوکراینیها بفهماند خواهان دریافت امتیازات بیشتری است و اگر آنها را دریافت نکند، با کاهش کمک و توجه آمریکا به اوکراین، روسیه این کشور را خواهد بلعید.
5. حرکت آمریکا بهسمت انعقاد یک معامله کلان بر سر اوکراین که همزمان با شرق اروپا دیگر مناطق ازجمله قطب شمال را نیز دربرگیرد، صرفاً بهدلیل موقعیت بالاتر این کشور صورت نگرفته است.
واشنگتن طی چهارسال جنگ در اوکراین و دوسال جنگ در سرزمینهای اشغالی هزینههای زیادی برای کمک به کییف و تلآویو متحمل شده و خود نیز بر تحرکات نظامیاش افزوده است؛ جنگ در اوکراین برای آمریکا به معنای تشدید حضور نظامی مستقیم در شرق اروپا مانند جمهوریهای بالتیکی یا لهستان بوده و در غرب آسیا به نبرد مستقیم با یمن منجر شده است.
اگر تمام این هزینهها درنظر گرفته شوند، واشنگتن دستکم 300 میلیارد دلار در چهارسال اخیر صرف جنگ کرده که رقم قابلتوجهی است.
گرچه جنگ از نظر فروش تسلیحات یا افزایش صادرات انرژی برای آمریکا سودآور بوده، اما تلاطمهای بازار انرژی و دیگر تنشها مانع از بهرهبرداری کامل واشنگتن از این مزایا شدهاند.
آمریکا در شرایطی که جنگ در اوکراین و سرزمینهای اشغالی شدید باشند، قادر به بلعیدن گرینلند و کانادا نخواهد بود. برای الحاق این دو منطقه شاید فراغ بال مدیریتی و نظامی ضروری باشند.
6. نه خود جنگ بلکه روند جنگ در اوکراین برای روسیه تقریباً به ثبات رسیده است. از جنگ در اوکراین همچنان بالا و پایینهای خود را دارد، اما روند کلی آن ثبات را نشان میدهد. روسیه از نظر اقتصادی، نظامی، انسانی و داخلی خود را با یک جنگ طولانی وفق داده است. مجموعه نظامی- صنعتی روسیه با منطبق کردن خود با جنگ درحال تولید انبوه تولیدات نظامی است و درخلال آن موفق شده بر یکی از بزرگترین مشکلات خود فائق آید. تا پیش از این، شرکتهای اسلحهسازی روسیه سرعت کمی در انطباق با تحولات جنگ داشتند و با وجود ثابت شدن لزوم تغییر در موشکهای ضدتانک یا وسایل دیگر نظامی، همچنان براساس مختصات قبلی به تولید میپرداختند. روسها این عدم انعطاف خود را تا نیمهنخست جنگ حفظ کردند اما با مشاهده زیانهای زیاد و تغییرات فوری در جبهه غربی و ارتش اوکراین، آنها این روحیه خود را کنار گذشته و کمی بهروزتر شدند.
ارتش روسیه همچنین وابستگیهای خود به منابع و قطعات غربی برای تولید سلاح را کاهش داده، اتکا به داخل را بیشتر کرده و همزمان در حجم عظیمی به تولید میپردازد. تنوع تولیدات در روسیه نیز افزایش یافته که میتوان آن را در کوادکوپترها و پهپادهای انتحاری مختلف دید.
از نظر اقتصادی روسیه فعلا با تحریمها کنار آمده و تلاش میکند برای رفع نیازهای ضروری، آنها را دور بزند یا از منابع مطمئن مانند چین خرید کند. بهلحاظ انسانی دیگر خبر چندانی از تلفات سربازان روس نیست که میتواند ناشی از فریز کردن جبههها و تغییر شیوه رزم باشد. روسها دیگر کمتر سوار بر تانک و نفربر بهصورت عرضی به خطوط دشمن میتازند، بلکه بهجای آن خطوط عرضی را با توپخانه درهمکوبیده و بهشکل طولی یورشهای خود را برنامهریزی میکنند. این مدل جنگیدن باعث کاهش تلفات روسها و تضمین حفظ سرزمینهای مفتوحه شده است.
جبهه داخلی روسها نیز کماکان پس از چهارسال جنگ، همچنان از جنگ دورمانده و برخی تلاشهای اوکراین برای به چالش کشیدن آن ناکافی بودهاند.
با چنین شرایطی روسها میتوانند تا سالهای بعد نیز در اوکراین بجنگند، اما آیا برای غرب مطلوب خواهد بود صدها میلیارد دلار دیگر به اوکراین کمک کند؟ باید در نظر داشت روسها همزمان با جنگ در اوکراین از غرب غافل نشده و ظرفیتهای دستنخوردهای را برای حمله به دیگر نواحی اروپا تدارک دیدهاند. در این صورت کشورهای غربی علاوهبر صدها میلیارد دلار کمک به اوکراین، باید مبالغ کلانتری را برای تقویت خود صرف کنند.
برای آمریکا که باید در رقابت فناوری و اقتصادی به مصاف چین برود، صرف صدها میلیارد دلار اضافه برای نبرد بر سر اوکراین به صرفه نیست.
7. ترامپ در اظهارات خود پس از آنکه اعلام کرد اوکراین باید دربرابر حمایتهای تسلیحاتی و سیاسی آمریکا، معادنی به ارزش 500 میلیارد دلار را در اختیار این کشور قرار دهند، مدعی شد شاید اوکراین روسی شود. به عبارت دیگر او میخواست بگوید شاید اوکراین درنهایت به دست روسیه سقوط کند اما باید پیش از آن معادنش را در اختیار شرکتهای آمریکایی قرار داده باشد تا در صورت تصرف توسط مسکو، واشنگتن همچنان بتواند منافع خود را از جایگاه حقوقی محکمی تضمین کند.
این پیام برای روسیه نیز بود. ترامپ بهنوعی به پوتین اعلام کرد شاید در برخی مناطق جهان حکومتها برایش اهمیتی نداشته باشند، اما آنها هم باید منافع شرکتهای آمریکایی را تأمین و تضمین کنند.
روسها پس از فروپاشی بلوک شرق و سپس شوروی تلاش کردند در ارتباط با شرکتهای آمریکایی این کار را انجام دهند تا رضایت آمریکا جلب شود.
8. برای آزادسازی فوگل، استفان ویتکاف نماینده ویژه آمریکا در امور خاورمیانه به مسکو سفر کرد. استفاده از ویتکاف در این خصوص سؤالاتی را برمیانگیزد. این اتفاق میتواند ناشی از اعتماد ترامپ به ویتکاف و تمایلش برای استفاده از او باشد ولی در غیر این صورت، اگر بحث جایگاهی مؤثر واقع شده باشد، بهرهگیری از یک مقام مسئول در غرب آسیا درخصوص روسیه معنای خوبی ندارد.
ویتکاف یهودی فعالیتهای زیادی برای رهایی رژیمصهیونیستی از مخمصهاش داشته و ترامپ طرحش برای اخراج ساکنان غزه را به او واگذار کرده است. تیم او سرشناس و معاونش مورگان ارتگاس است که در دولت نخست ترامپ، سخنگوی وزارت خارجه بود. ارتگاس نیز یک یهودی است که در جریان حضورش در عراق و در جریان ارتباطاتی که با یهودیان داشته، به این دین گرویده است.
مرتبط ساختن تیم یهودی ترامپ در غرب آسیا با پرونده رقابتها و معاملات بزرگ با روسیه، به این معناست که صهیونیسم جهانی توقعاتی از مسکو درقبال تحولات این منطقه دارد.