خوب و بد بازار شب عید
بازار هفتحوض یکی از بازارهای شلوغ در آستانه عید نوروز است. اینجا تقریباً مغازهها و پاساژها تا نیمههای شب باز هستند.
وارد یکی از پاساژهای مانتوفروشی میشوم، مدلهای امسال همانند سال گذشته است، تصور میکنم تمام این مدلها را در بازارهای دیگر در سال قبل دیده بودم، اما با این حال بازار همچنان برقرار است و مردم در میان پیادهروی خود و چرخیدن و دید زدن ویترین ها در بازار خریدی هم انجام میدهند. در این میان هستند افرادی که یکی پس از دیگری قیمتها را میپرسند، اما از خرید امتناع میکنند، انتظار ندارند آنچه که از قیمت تصور میکنند با آنچه که فروشنده میگوید، تفاوت فاحشی داشته باشد.
خانواده سه نفرهای وارد مغازه مانتوفروشی میشود، پدر کودک را در آغوش گرفته و مادر خانواده مانتوها و کت و شلوارهای زنانه را ورانداز میکند، دستش را روی جنس لباس میکشد و بعد از دیدن اتیکت قیمت از آن عبور میکند. در تردید خرید و ترس از قیمت یک جنس معمولی، مانده است اما از مغازه خارج میشود.
عمده بازار را خانوادهای کوچک و زنان تشکیل میدهند، در شلوغی بازار اما این کودکان هستند که سهم شادمانی بیشتری دارند، هم خوراکی محبوبشان را میخرند، هم پدر و مادر از خرید خود کم میکنند و به خرید فرزندشان اضافه میکنند.
آخرهای شب است، حالا تعداد زنان و مردان کارمند در بازار بیشتر میشود، طبق آنچه که میبینیم، همه در حال برآورد قیمت و کیفیت هستند، خانم شاغلی که یونیفرم اداری پوشیده و کاملاً مشخص است از محل کارش مستقیم به بازار آمده، خطاب به دختر نوجوانش میگوید: «قیمتها بالاست، فعلاً خرید نمیکنم تا شب عید همین اجناس حراج شود، اما تو خرید کن.» دختر نوجوان هم استایلهای امروزی را نمیپسندد و از مغازه خارج میشود.
آنچه که در این بازارها به چشم نمیخورد، قشر سالخورده و میانسال است که با توجه به میزان اندک عیدی واریزی، بازنشستگان نقش کمتری در بازار دارند و لااقل از خرید پوشاک میگذرند و به خرید آجیل و خواروبار میپردازند.
وضعیت بازار در غرب تهران تفاوت چندانی با بازار هفتحوض ندارد. سلسبیل یکی از بازارهای قدیمی در غرب تهران است که نکات قابلتوجهی در آن میبینیم. در گشت یکساعتهای که در بازار سلسبیل داشتیم با یک مادر که برای خرید دو فرزندش به بازار آمده بود گفتوگو کردیم. به گفته این مادر، وضعیت بازار امسال مانند سالهای گذشته نیست، آن جمعیتی که در سال قبل در بازار دیدیم و آن شور و حال و اشتیاق بین مردم دیده نمیشود.
وی ادامه میدهد: «وضعیت برخی از مراکز خرید به قدری خلوت است که تصور نمیکنیم آخر سال است، گویی در میانه سال و در یک روز عادی است. همچنین برخی از پاساژها و مغازهها برای جذب مردم به داخل مغازه از تبلیغات حراج استفاده کردهاند، اما وقتی وارد مغازه یا پاساژ میشویم، میبینیم که خبری از آن قیمت مورد انتظار وجود ندارد. چهبسا کیفیتها پایینتر است و انگار لباسها و پارچه در انبار ماندهاند و پوسیده شدهاند.»
وی به فاصله زیاد قیمت با کیفیت اجناس اشاره میکند و میگوید: «قیمتها خیلی بالاست، در مقابل آن هزینهای که میکنیم، کیفیت مناسب دریافت نمیکنیم. نکته دیگر در بازار این است که بیشتر مردم صرفاً نگاه میکنند، قیمت میگیرند و بعد میروند، کمتر کسی را دیدم که خرید کند. مردم دست خالی از بازار میرفتند و گویی تنها برای تماشا آمده بودند و خرید چندانی نداشتند.»
این شهروند ادامه میدهد: «من هر سال برای خرید به خیابان رودکی و سلسبیل میرفتم، ولی به دلیل شلوغی و فرزند کوچکترم، کمتر به آنجا میرفتم اما امسال اصلاً اینگونه نبود. تمام این سالهایی که از سلسبیل خرید میکنم، هیچ سالی این بازار را اینقدر خلوت و کمرونق ندیده بودم، مردم در بازار کمتر هستند، جنسها گران و بیکیفیت است. مورد دیگری که امسال چندبار به چشمم خورد، کیفقاپی بوده است، در همان چند ساعتی که من در بازار بودم کیف دو نفر را زدند.»
وی ادامه میدهد: «من اتفاقی از یک نمایشگاه بهاره دیدن کردم. این نمایشگاه بشدت شلوغ است و به سختی میتوانستیم مقابل غرفهها بایستیم و اجناس را ببینیم. جمعیت به هر سو ما را هل میدادند و امکان خرید نبود، اما باز هم در آنجا لباسها و کفشها خیلی بیکیفیت بودند و در عین حال قیمتها هم پایین هستند. مشخص بود برخی از افراد در این نمایشگاه قشر ضعیف جامعه هستند و ترجیح میدادند از آنجا خرید کنند. من در همان نمایشگاه با خانمی برخورد کردم، با این توجیه که بهتر است پولی که بابت یکدست لباس با کیفیت میدهم را در نمایشگاه بهاره خرج کنم و دو سه دست لباس برای فرزندم بخرم.»
البته همانقدر که خریداران از قیمت بالای کالا و پوشاک ناراضی هستند، فروشندهها و کاسبان بازار نیز رضایت چندانی از وضعیت بازار شب عید ندارند. اگر آنها با قیمت ارزان اجناس خود را بفروشند دیگر نمیتوانند دوباره همان جنس را خریداری کرده و در مغازه و فروشگاه خود جایگزین کنند. آنها هم از شرایط موجود و گرانی ناراحت هستند و میگویند که ما حتی ۵۰ درصد فروش سال قبل را نداشتهایم و در کرایه مغازه خود ماندهایم.
یوسف حیدری
خبرنگار
قطار در ایستگاه مترو 15 خرداد توقف میکند و جمعیت پلهها را بالا میروند تاخودشان را به بازار بزرگ تهران برسانند. همان جایی که این موقع از سال جای سوزن انداختن نیست. از همه نقاط تهران و حاشیه آمدهاند و باهم قرار میگذارند دست پر به خانه برگردند. اما این شروع ماجرا است. موج جمعیت در همان ورودی بازار ابتدای چهار راه گلوبندک چشمها را خیره میکند. به سختی باید راه پیدا کنید تا به سبزه میدان برسید. هر لحظه به تعداد جمعیت افزوده میشود و صدای دستفرشان که روی زمین بساط کردهاند یک لحظه هم قطع نمیشود. اطراف هر دستفروش نیز چند نفر جمع شدهاند و هر کدام لباس و شال و کیف را دست به دست میکنند تا جنس مورد نظرشان را انتخاب کنند. انگار برای آنها بازار بزرگ تهران در همین نقطه به پایان میرسد و خریدشان به دستفرشان و مغازه خوراکیها که همان ورودی بازار قراردارد خلاصه میشود.
با دیدن انبوه جمعیت اولین نکتهای که به ذهن میرسد اوضاع خوب کاسبی و خرید خوب در کنار قیمتهای مناسب است اما واقعیت کمی فرق میکند. این واقعیت را با کمی گشت وگذار در حجرههای بازار و پاساژهای قدیم و جدید خیابان 15 خرداد و چهار راه سیروس میتوان دید. مجتبی و زینب زوج جوانی هستند که بعد از ماه مبارک رمضان جشن عروسی شان را برگزار میکنند. اولین عید نوروزی است که کنار هم هستند و برای خرید لباس عید آمدهاند. مجتبی نایلون خریدشان را نشان میدهد و میگوید: «باور کنید دیروز که 21 میلیون تومان عیدی گرفتم فقط همین چند دست لباس و کفش و لباس راحتی را خریدیم. واقعاً قیمتها سرسام آور است و باید با وسواس خرید کنیم. البته چیزهای که واقعاً نیاز داشتیم خریدم و سعی میکنیم یک سال آینده را با همین لباس و کفش و کیفی که خریدهایم سر کنیم.»
زینب هم باتأیید صحبتهای همسرش میگوید: «هفتههای آخر اسفند ماه اوضاع کسب و کار دستفروشها رونق پیدامی کند و خیلیها که برای خرید به بازار میآیند از همین دستفروشها که معمولاً ارزانتر میفروشند خرید میکنند. واقعاً قیمت پوشاک و کیف وکفش نسبت به سال گذشته افزایش چشمگیری داشته و این افزایش با حقوق و عیدی آخر سال کارمندان و کارگران همخوانی ندارد.»
پاساژ دلگشا یکی از جدیدترین مراکز خرید بازاراست که بورس پوشاک است. برخی از مغازهها با بنر حراج آخر سال سعی میکنند مشتری را برای خرید به داخل مغازه بکشانند و برخی دیگر از فروشندهها داخل مغازه با گوشی موبایل سرگرم شدهاند. بابک سلیمانی فروشنده پوشاک در طبقه دوم است. دل پری از این روزها دارد و میگوید: «اگر پارسال این ساعت اینجا میآمدید فرصت نمیکردم جواب سؤال شما را بدهم چون باید سفارش مشتریها را آماده میکردم و لباسهای جدید را روی رگال قرار میدادم. اما دیروز دشت نکردم. خیلیها فقط قیمت پوشاک داخل ویترین را سؤال میکنند و میروند. این شرایط برای خیلی از فروشندههای پاساژ است. شما ببینید خیلی از مغازهها مشتری ندارند. 23 سال است که در بازار کار میکنم و بالا و پایینهای بسیاری دیدهام اما شرایط امسال اصلاً خوب نیست. قدرت خرید مردم کم شده است و معمولاً ترجیح میدهند فقط چیزهای ضروریشان را بخرند. بااین وضع فروش سال آینده با فاجعه چکهای برگشتی مواجه خواهیم شد. از طرف دیگر اجارههای سنگین ومالیات فشار مضاعفی را به مغازهداران بازار وارد کرده است. خیلیها با دیدن جمعیت انبوه بازار تصور میکنند کاسبیهای ما در روزهای منتهی به پایان سال سکه است درحالی که باید از نزدیک ببینید که اینگونه نیست. الان فقط بازار دستفروشها سکه است. نه مالیاتی میدهند و نه اجاره. هر نقطه بازار هم بساط پهن میکنند و برخی از فروشندههای آن هم اتباع هستند و اجناس بیکیفیت را میفروشند. خیلی از مردم هم که دنبال برند هستند وقتی میگوییم جنس ما ایرانی است خرید نمیکنند درحالی که برخی از مغازهداران همین جنس ایرانی را به اسم ترک میفروشند.»
ورودی بازار تجریش صدای دایره و آواز حاجی فیروز که ترانههای قدیمی را میخواند و نوید رسیدن بهار را به مردم میدهد توجه رهگذران را جلب میکند. از شلوغی دالانها که بگذریم در فضای انتهای بازار، سکوی بازار میوه و تره بار پر است از سبزه، ماهی و بقیه لوازم هفت سین.مردمی که در تکاپوی خرید سمنوی عمه لیلا و سبزی و سیر تازه برای غذای شب عید هستند وسایل مورد نیاز سفره هفت سین را برمی دارند و کارت بانکی شان را به فروشنده میدهند. خیلیها دوربین تلفنهای همراه شان را روشن کردهاند تا مثل یک گزارشگر برای نزدیکان شان از حال و هوای این بازار روایت کنند.
اما کسبه بازار تجریش دل پری از کسادی بازار دارند و میگویند مردم در بازار هستند اما خرید نمیکنند، مغازهها خلوت و پیاده روها وخیابان شلوغ است.
«عید هم عیدهای قدیم» این جمله مرد خشکبارفروش بازارچه تجریش است. میگوید: «با این اوضاع دلار و قیمت طلا مردم خرید نمیکنند. فقط میآیند تا روحیه شان بهتر شود و بیشتر نظاره گر بازار هستند.»
او صحبت هایش را اینطور ادامه میدهد: «عدهای در جامعه هستند که هیچ موقع فشاری را متحمل نمیشوند و هر سال سرمایهشان بیشتر هم میشود. ما راجع به آنها حرف نمیزنیم. ما از 80 درصد مابقی مردم حرف میزنیم که اکثریت را تشکیل میدهند. این دسته از مردم هستند که قدرت خریدشان پایین آمده است. از صبح هرکسی خریدی از مغازه ما داشته در نهایت 100 تا 200 گرم یا نیم کیلو بوده است. شاید چند مشتری داریم که می گویند 3 کیلو از این قلم 2 کیلو از آن قلم برایم بکشید. این اتفاقات در سالهایی که ما در این صنف بودیم و اینجا مغازه داشتیم سابقه نداشته است. تابه حال این وضع شب عید را تجربه نکرده بودیم. پسته کیلویی یک میلیون تومان شده، چند درصد جامعه میتوانند یک کیلو پسته بخرند؟ قبلاً همه کیلویی خرید میکردند و الان گرمی. ما همیشه روزهای آخر آنقدر فروش داشتیم که بار هم کم میآوردیم اما الان همین مقدار را که داریم تا نیمه سال بعد در مغازه موجود است.»
اکثر مغازه داران در آستانه در ایستادهاند و جنب و جوش مردم و خریدشان از دستفروشها را نگاه میکنند. از چهره شان مشخص است که از وضعیت ناراضیاند.احمد یکی از این مغازه دارهایی است که پوشاک زنانه میفروشد. او درباره وضعیت بازار و کاسبی این روزها اینطور میگوید: «وضع خراب است! همه قیمتها 2 تا 3 برابر سال گذشته شده است. ما اینجا مغازه اجاره کردیم که شب عید فروش خوبی داشته باشیم اما نمیدانیم وضعیت چطور میشود. همه امیدمان به همین یک هفته آخر سال است که همه دخل و خرج مان را مشخص میکند. فعلاً که ما چیزی از بازار شب عید ندیدیم. مشتریها میگویند با حقوقهایی که میگیرند فقط میتوانند اجاره خانه، اقساط وام و مایحتاج اولیه را بدهند و بعد از آن هم خرید لباس برای بچهها را در اولویت میگذارند.»
مادربزرگی که همراه نوهاش به بازار تجریش آمده بادست سبزه نارنج را به دستفروش نشان میدهد و میگوید «تخفیف بده تا دوتا بگیرم» اما فروشنده یک کلام است. کارت را میدهد تا پول سبزهها را حساب کند و میگوید: «تا باشد عید و جشن و شادی برای ایران و ایرانی باشد و به امید روزهای پر برکت و شاد برای ایران. هر سال هفته آخر را با یکی از نوههایم به بازار تجریش میآیم چون فکر میکنم اینجا حال و هوای سال نو حس میشود. هر سال پاساژ قائم یکی از زیباترین سفرههای هفت سین را دارد؛ ما و خیلی از مردم برای عکس گرفتن به اینجا میآییم.»
دختری جوان به همراه دوست فرانسویاش در حال گشت وگذار در تجریش هستند و با همه چیز عکس میگیرند. میگوید: «چند سالی میشود که به پاریس مهاجرت کردم اما هر طور باشد برنامههایم را جور میکنم که این موقع از سال ایران و در کنار خانوادهام باشم. عاشق حال و هوای شب عید ایران بخصوص تجریش تهران هستم. آنقدر از ایران برای دوستانم میگویم هر سال یکی از آنها را دعوت میکنم تا به ایران بیایند و خودم همه جا را به آنها نشان دهم. آیین مردم ایران برای شان جالب است و دوست دارند خرید هم بکنند. اما واقعاً برخی از فروشندهها بیانصافی میکنند و تا میبینند مشتری شان خارجی است قیمتها را بالا میگویند. اگر من همراهش نباشم حتماً کلاه سرش میگذارند.»