به روز شده در: ۱۹ خرداد ۱۴۰۴ - ۲۰:۰۰
کد خبر: ۶۹۶۵۳۱
تاریخ انتشار: ۱۵:۲۱ - ۱۹ خرداد ۱۴۰۴

با وحشی به چه چیزی می‌رسیم؟!

روزنو :سریال «وحشی» در کارنامه هومن سیدی یک قدم رو به جلو است، اما همچنان ضعف‌های عمده‌ای دارد، از جمله روایت نامنسجم، حفره‌های دراماتیک و نگاه بحث‌برانگیز به طبقه فرودست.

وحشی قدمی رو به جلو در کارنامه هومن سیدی است، اما با این وجود سریال بدی است. سیدی در وحشی هرچند ارجاعاتی به سینمای جهان دارد، اما توانسته کمی از کپی‌کاری صرفی که در «اعترافات ذهن خطرناک من»، «مغز‌های کوچک زنگ‌زده»، «قورباغه» و «جنگ جهانی سوم» داشت، فاصله بگیرد. سیدی در وحشی نیت قصه‌گویی دارد و دوربینش کمی آرام گرفته؛ اما هنوز تا رسیدن به یک اثر متوسط سال‌های نوری فاصله دارد.

با وحشی به چه چیزی می‌رسیم؟!

به گزارش روز نو، سیدی با فیگور نقد اجتماعی و طرفداری از طبقه کارگر شروع می‌کند، اما به زودی مسئله‌اش را فراموش می‌کند، کارگران سریالش را رها می‌کند و سرگرم خون و خشونت می‌شود. درام هرچه پیش می‌رود بیشتر دور سر خودش می‌چرخد و فیلمساز در نهایت -انگار که خلأ دال مرکزی در روایت را متوجه شده باشد- در قسمت آخر «دروغ» را به عنوان پاشنه‌آشیل شخصیت اصلی‌اش مطرح می‌کند.

وحشی پر از حفره‌های دراماتیک و پرسوناژی است. سکانس‌های دادگاه به بدترین شکل ممکن نوشته شده‌اند و همه چیز در آنها سرهم‌بندی شده است. گره‌ها در دو دادگاه اصلی، یک بار با رو شدن یک فیلم مداربسته از کودک شاکی و بار دیگر با پخش شدن یک فایل صوتی، به دم‌دستی‌ترین شکل ممکن باز می‌شوند. شخصیت وکیل تسخیری -رها- بسیار غیرقابل باور است و انگیزه‌ها و کنشگری‌اش توجیه ندارد. منحنی شخصیتی کاراکتر اصلی نیز دفعتی و فرمایشی است. او که در ابتدا بسیار ناشیانه عمل می‌کند، از جایی به بعد -که نمی‌دانیم کجاست- تبدیل می‌شود به یک دروغگوی حرفه‌ای. چرا؟ به این دلیل که فیلمساز طبق این کلیشه که هر خلافکار خردی پایش به زندان برسد، حرفه‌ای برمی‌گردد، لزومی ندیده که تحول شخصیت اصلی‌اش را دراماتیزه کند.

مسئله دیگری که در وحشی بدجوری تو ذوق می‌زند، عدم آشنایی سیدی با طبقه کارگر است. در وحشی کارگری که می‌گوید بچه‌اش چند روز است غذا نخورده، به فکر هدیه جشن تولد بچه است. حرف زدن لات‌های سریال نهایتاً شبیه بچه‌های آریاشهر است و زندان هم کپی دست چندمی از «پیامبر» ژاک اودیار. حتی سیدی جا‌هایی نتوانسته خودش را کنترل کند و نام پیر زندان را «نیک» گذاشته است. به دلیل همین ناآشنایی است که اتفاقاً کارگران فیلم چندان سمپاتیک نیستند. آنها موجوداتی بی‌عقل و حاصل شرایط موجودند که مرتب به یکدیگر و دیگران کله و کف‌گرگی می‌زنند.

آنچه وحشی را به جلو هل می‌دهد، سمفونی خون و خشونت است. میله فلزی رد کردن از صورت یک دختربچه، رها کردن جنازه یک پسربچه در حلقه سگ‌های گرسنه، نیمچه کشیدن روی چشم شخصیت اصلی در کلوزآپ و بقیه خط‌قرمز‌های سابقی که امروز در شبکه خانگی تبدیل به اسباب‌بازی شده‌اند.

درباره وحشی و ضعف‌هایش در فیلمنامه و اجرا بسیار می‌توان نوشت؛ اما مسئله مهم‌تری در سینمای سیدی هست که بار دیگر باید به آن پرداخت: نگاه شبه‌فاشیستی به طبقه فرودست. سیدی ظاهراً بزهکاری را محصول شرایط نشان می‌دهد، اما در عمق آثارش -از مغز‌های کوچک زنگ‌زده تا وحشی- نوعی ذات‌گرایی پنهان است؛ گویی شرارت در گوشت و پوست فرودستان نهاده شده است. به دو مثال از وحشی اکتفا می‌کنم: اولی کودک ۱۱ ساله‌ای است که خیلی بیش‌تر از سنش شرور است -درست مثل کودک قاتل در مغز‌های زنگ‌زده- و جایی از دیالوگ درباره‌اش گفته می‌شود: «این بچه خود شیطانه». این نوع تصویر، فرصت رستگاری را از فرودستان می‌گیرد و آنها را تجسم شر ذاتی می‌سازد. مثال دوم جایی است که ابراز عشق شخصیت اصلی به زن وکیلی که از طبقه بالاتر است، با این پاسخ رد می‌شود: «طبقه مهم نیست، ذات آدم‌ها مهمه». یعنی دقیقاً جایی که سیدی سعی می‌کند نگاه شبه‌فاشیستی خود را پنهان کند، بیش از همیشه لو می‌رود.

در آخر بد نیست سوالی را مطرح کنم که بعد از شکنجه تماشای این سریال به ذهنم رسید: این دست سریال‌های موسوم به سریال‌های «شبکه خانگی» مناسب چه «خانه»‌هایی هستند؟ خانه گنگستر‌ها و خانه‌های تیمی یا خانه‌ای که در آن پدر و مادر و فرزندان زندگی می‌کنند؟ شبکه خنگی تا چه زمانی قرار است از خط‌قرمز‌های صداوسیما چک بی‌محل بکشد و خودش را پشت دعوای زرگری با ساترا و دیگر دعوا‌های خاله‌زنکی که میدانشان شبکه‌های اجتماعی است، پنهان کند؟ در این بین سر ذائقه تماشاگر و خانواده ایرانی چه می‌آید؟

تصویر روز
خبر های روز