
سید حسن خمینی: به دوگانه «وطن فروش» و «وطن دوست» رسیدهایم/اگر جوابهای روزهای آخر نبود، دشمنان به دنبال صلح، آتش بس و اتمام جنگ نبودند
مشروح سخنان حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی در گفت و گو با برنامه «راهبرد» شبکه یک سیما که امشب پخش شد، در پی می آید:
به برنامه راهبرد خیلی خوش آمدید. از حسینیه تاریخی جماران راهبرد را تقدیم نگاههای گرم و مهربان شما بینندگان عزیز و ارجمند خواهیم کرد و افتخار دارم که با یادگار ارزشمند حضرت امام خمینی رحمت الله علیه گفتوگو کنم. امشب در راهبرد میزبان حجت الاسلام والمسلمین سید حسن خمینی هستم و افتخار دارم که با ایشان به گفتوگو بنشینم. لطفاً ما را همراهی بفرمایید.
حاج آقا خدمت شما سلام عرض میکنم؛ خیلی خوش آمدید.
سلام علیکم، هم خدمت شما هم بینندگان محترمتان؛ ان شاء الله که بتوانیم مهمان خوبی برای خانههایشان باشیم.
انشاءالله. متشکرم از اینکه قبول دعوت کردید و این گفتوگو را پذیرفتید.
به نظر میآید که شرایط ایران عزیز ما بعد از جنگ تحمیلی ۱۲ روزه شرایط دیگری است و بنا به نظر برخی تحلیلگران ما به قبل از این جنگ تحمیلی برنمیگردیم؛ و یکی از بارزترین شاخصهایی که به نظر میآید مورد توجه قرار گرفت، راهبرد اساسی مردم ایران یعنی انسجام، همبستگی و اتحاد مثال زدنی بود که در این دوران به نمایش گذاشته شد.
من میخواهم از شما این را به عنوان سؤال اول بپرسم که به نظرتان ریشههای تمدنی و عقیدتی که این همبستگی را اینگونه جلوهگر کرد، چه بود و چطور میشود این را برای عصر حاضر حفظ کرد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بله؛ واقعا آن چیزی که در این ۱۲ روز خودش را نشان داد، شاید برای همه کسانی که جامعه ایران را تحلیل میکردند، بسیار بسیار غیر منتظره بود؛ حتی برای دوستان چه برسد برای دشمنان. روشن است که هدف این جنگ تحمیلی ۱۲ روزه تجزیه ایران و در نهایت براندازی ساختار جامعه ایران و انشعابها بوده است. خودشان هم گفتند یک سال و نیم برای این برنامه ریزی کرده بودند؛ همچنین بحث پهبادها، موشکها، ریزپرندهها و بحثهای متفاوتی که داشتند. ولی تمام امیدشان انگار به یک بههمریختگی یا فراپاشی اجتماعی در درون جامعه ما بود.
همه کسانی که من با آنها آشنا هستم در طول این ۱۲ روز برای دو چیز نگران بودند؛ اولینش همین بحث احیانا «عدم انسجام ملی» بود. خدا رحمت کند امام یک روز در همین حسینیه [جماران] یک قصه خیلی جالبی بعد از کودتای نوژه گفتند. هواپیما میخواستند پرواز کنند، به هوا بروند و بمباران کنند، و بعد میخواهند بیایند و بنشینند، با این مردم کوچه و بازار، با این روستایی و شهری چه میکنند؟ تا آخر که در آسمان نمیمانند. تا یک ملتیم، با همیم و یک روح در تن یک جامعه و یک جسم هستیم، اتفاقات هرقدر هم بزرگتر، میتوانیم آنها را از سر بگذرانیم و عبور کنیم.
من همان روز جمعه صبح که بعد از اذان صبح این اتفاق افتاد، واقعاً عصرش بازتاب انسجام ملی را در شبکههای اجتماعی در موارد مختلف دیدم. البته این به دو امر دیگر ضمیمه شد که اینها به تعبیر ما آخوندها به صورت «دور معی» همدیگر را تقویت کردند. حضور به موقع فرمانده کل قوا و نصب فرماندهها بود و اینکه ما در کمتر از ۱۸ ساعت توانستیم پاسخهای قاطعی را شروع کنیم هم در آن همبستگی بسیار مؤثر بود.
واقعا نگرانی اولیه مسأله رفع شد؛ چون نباید تردید کرد که آنها یک برنامهریزی داشتند، آمدند، گفتند و همین را هم التماس و خواهش کردند، اما این اتفاق نیفتاد؛ نه تنها اتفاق نیفتاد، بلکه برعکس، نظرسنجیهایی که این روزها منتشر میشود، نشان میدهد سرمایه اجتماعی جامعه ایران بسیار بالا رفته است. یعنی ما سالهای بسیار تلخی که داشتیم را انگار پشت سر گذاشتیم. من در رابطه با خود صدا و سیما دیدم دوباره میزان مرجعیتش چقدر بالا رفته؛ در نظرسنجیهایی که نهادهای معتبر داخلی انجام میدهند.
این نکته اول، پس هدف فروپاشی و چند پاره شدن این جامعه بود. به قول حمید مصدق شاعر قدیمی هست که «چه کسی میخواهد من و تو ما نشویم/ خانهاش ویران باد/ من اگر ما نشوم تنهایم/ تو اگر ما نشوی خویشتنی».
اما حالا به سؤال شما برگردم و آن سؤال بسیار مهمی است که رمز این انسجام از کجا آمد و چگونه میشود حفظش کرد؟ البته این سؤال بسیار سختی است. ما به اندازه عقل قاصر خودمان شروع به حرف زدن راجع به آن میکنیم و دیگران هم به اندازه عقول کامله خودشان راجع به آن صحبت کنند؛ و همه توجه کنیم که یکی از دستاوردهایی که ملت ما به دست آورد، «بازدارندگی موشکی» بود. بیتردید اگر جوابها بهخصوص جوابهای روزهای آخر نبود، آنها به دنبال صلح، آتش بس و اتمام جنگ نبودند؛ اصلاً نه شخصیت اسرائیل این طوری است و نه ترامپ اینگونه است؛ اگر اینها آمدند، به خاطر موضع قدرت بود. همان صلح از موضع قدرت، این بار میتواند از جانب ملت ایران اتفاق بیفتد.
اما داستانی که در آن وجود دارد این است که ما یک دستاورد بزرگتری داریم؛ و آن همان انسجام، اتحاد و یکپارچگی است که به دست آوردیم. چرا این پدید آمد؟ و اساساً دشمنان ما که روی این محاسبه کرده بودند، کجا را در محاسباتشان هدف گرفته بودند که اشتباه تحلیل کردند؟ اولاً گفت طرف اصلاً بچه خودش را رستم گذاشت و بعد از مدتی میترسید صدایش کند، اینها هم خودشان یک چیزهایی گفتند و بعد آرام آرام باورشان شد.
ولی در خیلی از آمارها باورمندانه به این مسأله نگاه میشد. روی شکافهای قومیتی، مذهبی، سیاسی، معیشتی، هویتی و بین نسلی تمرکز کرده بودند و این داستان را در فضاهای متفاوتی رصد میکردند و اتفاقاً علائمی هم برای آن میدیدند. ما نباید فراموش کنیم از سال ۹۶ به این طرف سه تا بحران اجتماعی داریم؛ سالهای ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱. اینها خواستههای متفاوتی هم دارد؛ خاستگاه اقتصادی و بعد اجتماعی دارد. این شکافها موضع هدفی بود که آنها قرار داده بودند.
واقعا اتفاق بسیار عجیبی در طیفهای سیاسی، قومیتی، علمای اهل سنت بلوچستان و ایرانیان خارج از کشور افتاد. در ایران سخن از ایران گفتن هزینه که ندارد هیچ، مورد تشویق مردم واقع میشود؛ ایرانیهای خارج از کشور به خصوص آنها که در آمریکا زندگی میکنند، فردا ممکن است ترامپ آنها را اخراج کند؛ یعنی همان که الآن انجام میدهد.
من مخصوص به ذکر بگویم. کسانی که ممکن است حتی از نظر مباحث فکری، ذهنی و بسیاری از مواضع دیگر [مشابه ما] نبودند، مثل آقای دکتر سروش که ابراز نظر میکند و میایستد یا دیگرانی که حالا دانه دانهشان را نمیشود اسم آورد، و بعد بیانیهاش را خود صداوسیما هم خواند، اینها نشان داد به آنها که انگار این مملکت یک چیز دیگری دارد؛ همان «هویت تمدنی» که به آن اشاره میکنیم.
یا در موارد سیاسی، من حالا خاطره همان صبح روز جمعه را بگویم؛ خاطره شیرینی است. صبح آقای ناطق و آقای لاریجانی به من زنگ زدند که خوب است یک بیانیهای داده شود و من گفتم بیانیهام را نوشتهام و دادهام. گفتند به آقای خاتمی هم گفته شود که ایشان هم [بیانیه بدهد]. گفتم آن طوری که من در شبکههای مجازی دیدم، ایشان قبل از من بیانیه داده است. عصرش آقای کروبی بیانیه داد. ایشان حتی بعدش که من دیدم گفت من از تهران بیرون نمیروم و میخواهم همین جا به دست اسرائیل شهید بشوم؛ و باید بیانیه بدهیم و در مقابل اینها بایستیم.
این از کدام طیف است؟ از جریانی که احیانا شاید در طبقهبندی و دستهبندی خارجیها، خیلی از آنها درون حاکمیت موجود تلقی نشوند. بعضی از زندانیانی که در زندان بودند، این بیانیه را دادند. به خصوص ایرانیهای خارج از کشور به نظرم خیلی مهم است. چون برای آنها هزینههای فردی دارد. فردا ممکن است نهادهای امنیتی آنها را محکوم به اخراج و تهدیدشان کنند.
واقعاً بزرگان اهل سنت ایران خیلی شجاعانه و خوب موضع گرفتند. اما به یک نکته توجه کنید. ما درون جامعه ایران به این توجه کنیم که این انسجام در میان محرومان هم بسیار پررنگ و خوب بود. یعنی شکاف معیشت هم اصلاً اینجا جواب نداد. یک نمونه سادهاش را بگویم. اتفاقاً دیروز یکی از اعضای دولت داشت برای من میگفت. گفت میدونید ما سه هفته قبل از جنگ بحث کامیونداران را داشتیم که اعتصاب کرده بودند که تلویزیون هم فی الجمله خبرهایش را میداد و در شبکههای مجازی هم البته خیلی پررنگتر بود. همین کامیونداران که با دولت سر سه چهار مسأله مثل بنزین و بیمه اشکال داشتند، در آغاز جنگ رکورد حمل و نقل و ترخیص کالا را شکاندند؛ و بسیاری از آنها مجانی این کار را انجام دادند.یعنی وقتی وارد یک بحران میشویم که دشمن خارجی پیدا میشود، به خصوص باید به این توجه کنیم و چقدر مسأله مهمی است.
مطالبات صنفی هم کنار گذاشتند.
حتی حالا جالبتر از این، یکی از دوستان گفت سطح دزدی هم پایینتر آمده! یعنی دزدها هم در این ایام دیگر به مردم بیشتر رحم کردند؛ طبق آماری که گفته شده است. البته حالا ممکن است بخشی از آن به خاطر این بحث ایست بازرسیها بود. من میخواهم به یک علتش توجه بدهم. یک علتش این بود که هر ایرانی فکر کرد به خودش لطمه خورده و اینجا دیگر این نبود که به من آخوند مسئول یا شما مجری تلویزیون توهین شده است.
این حمله، حمله به هر فرد ایرانی بود؛ وطنش در حال تجزیه میدید و درک درستی از این داشت که آنها به دنبال یک تجزیه هستند؛ و فقط به دنبال براندازی نیستند. اگر اینگونه است که هر ایرانی احساس میکرد شخص او مورد توهین و تهاجم قرار گرفته و دیگر نه سرداران سپاه که همه آنها عزیز هستند و واقعاً باید به خانوادههایشان تسلیت گفت که جای خودش هم طبیعتاً گفته شده است.
حالا برویم سراغ اینکه چگونه باید این را حفظ کنیم. اولین نکته این است هرم منزلت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در کشور ما باید بازتر شود. یعنی باید افراد احساس کنند اگر وطن برای آنهاست، آنها هم برای وطناند؛ اگر آنها برای وطن هستند، وطن هم برای آنهاست. ایران در یک هرم منزلت اجتماعی، محدودیت یا به تعبیر فیلتر ندارد. بحث انتخابات در جای خودش بسیار مهم است. بحث گزینشها باید درست رعایت شود. باید محدودیتهای افراد در بالا آمدن سطح منزلت سیاسی و اجتماعی آنها برداشته شود. ما الآن دیگر به یک دوگانهای رسیدیم وطن فروش، که بسیار اقلیت هستند، و وطن دوست. همه وطندوستها خودی هستند. رهبر انقلاب در صحبت آخر با قوه قضائیه تعبیری داشتند که حتی کسانی که ممکن است از نظر دینی تقیدات کمتری داشته باشند هم آمدند. به همان اندازه که آمدند، آنها باید در این نظام و ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی صاحب حق شوند. احیانا بعضی از محدودیتهایی که وجود داشته غلط بوده است.
دو اینکه بیتردید باید سیاست جمهوری اسلامی به سمت طبقات محروم و فقرا برود. اصلاً نباید اینگونه باشد که بعد مدتی تصور کنیم یک طبقهای به نام «مسئولین جمهوری اسلامی» درست شده که بنده هم ممکن است از آنها باشم، و مردم.
اصلاً اصل آرمان انقلاب اسلامی و پیام امام همین «انقلاب مستضعفان» بود. چیزی که دوست دارم از کلام شما بهره بگیرم این است که یک بار دیگر مسئولین بازتعریف کنند نسبت خودشان را با کارهایی که باید برای محرومان انجام بدهند؛ به ویژه محرومانی که به لحاظ معیشتی در مضیقه هستند.
من یک پله از این سؤال شما بالاتر بروم. اصلا مسئولین باید برآمده از طبقات اجتماعی باشند؛ طبقات محروم نماینده داشته باشند و بقیه طبقات هم نماینده داشته باشند. امام یک تعبیری دارند که میگویند کسانی که طعم فقر و چشیده باشند، اگر شما اجازه بدهید خودشان انتخاب کنند، کسانی را انتخاب میکنند که از دل همان مجموعه برآمدهاند و این کار را انجام میدهند. آن شرایط درک کنند، از همانها باشند و نگاهشان به او باشد.
جمهوری اسلامی باید{مراقب باشد} خدای ناکرده گرفتار یک اشرافیت جدیدی نشود. یکی از درسها این مسأله است. یعنی بزرگترین شکافی که میتوانست جامعه را از درون آسیب بزند، «شکاف معیشتی» بود. آن شکاف معیشتی اصلاً کار نکرد. چون اتفاقاً آن طبقه هنوز انقلاب و اصل نظام را از خودش میداند. آنها پای اصلش ایستادند، بیشترین هزینه و شهید را هم همانها دادند. ما هرچه داریم از آنها است.
و کاش قدرشان را بیشتر بدانیم.
قدر دانستن به چیست؟ به اینکه همانها در یک سریال منزلت اجتماعی و سیاسی، در یک انتخابات کاملاً باز بتوانند بالا بیایند. نکته دوم، چیزی که این انسجام را تهدید میکند، این است که ما «خود حق پندار» باشیم.
من از قول آقای لاریجانی میگویم، در آن برنامه بسیار خوبی که داشت و جا دارد یاد کنم در تلویزیون یک برنامه خیلی خوبی داشت. ایشان گفت آن نظرسنجی استاتوس ۶۰ به ۴۰ مردم دنیا گفتند ایران برنده شده است.
با افتخار بگوییم پیروز شدیم اما در طول این ۱۲ روز رفقایی که بودند و صحبت میکردیم، میگفتیم از فردای روز پیروزی دوباره دعوا شروع میشود که مذاکره کنیم یا نکنیم. برای این مسأله نمیشود گفت کسی حرف نزند؛ هر کسی یک نظری دارد و حرف میزند. ولی حالا ایام ورزشی هم هست و همه هم معمولاً یک دستی در ورزش دارند. وقتی یک تیمی یک سرمربی دارد و در میانه میدان است، عیب ندارد به او پیشنهاد بدهید، ولی به او اعتماد کنید.
الآن ادامه این ۱۲ روز است. بیایید به تیم مدیریت کشور که زیر نظر مقام معظم رهبری کار میکند، و فرماندهی کل قوا در صلح هست در جنگ هم هست، اعتماد کنیم. عیب ندارد نظر بدهیم. من میگویم آقا این غلط است شما میگویید آن غلط است، کما اینکه خود ایشان هم در مسألهاش گفته است. ولی اولاً پرخاشگری نکنیم.
دوم اینکه بلافاصله من از کجا کشف میکنم شما که این حرف را زدی خائن هستی؟ شما یک عقیدهای داری و بنده هم یک عقیدهای دارم. حق اینقدر مکشوف نیست که نزد یک نفر باشد نزد بقیه نباشد. بله، وطن فروشی در قاموس این ملت نیست، کما اینکه ذلت نیست. اما در چهارچوب کلان حرفهایمان را بزنیم ولی به مدیریت کشور اجازه بدهیم و اعتماد کنیم.
رهبر انقلاب در همین دیداری که اشاره فرمودید، گفتند اصلا آزادی بیان یعنی همین که نقد کنیم. ولی با چه لحنی؟ بنا به فرمایش شما، ما مربی در میدان را تضعیف نمیکنیم. یکی از مسائلی که به نظر یک بار دیگر باز تعریف شود، همین موضوعی است که ما در نسل جدیدمان این را داریم میبینیم و به نظر میآید باید تقویت شود که بین حاکمیت و مردم، بین مردم و مسئولین این دوگانگی وجود ندارد؛ مشروط بر اینکه آنهایی که صاحبان و مراجع بیان هستند نسبت به این موضوع تعهدات لازم را رعایت کنند. به نظر میآید یک فرصتی ایجاد شد.
به نوعی همان عرایض بنده را گفتید. یعنی باید در فضای فعلی که به هر حال الآن بحث اولش مذاکره است و بحث بعد ممکن است رفت و آمد باشد، یکی بیاید یکی برود. به خصوص در شرایط فعلی، ما به مجموعه خرَد مدیریتی کشور اعتماد کنیم. چون شما برای تحلیل جامع احتیاج به خبر دارید. الآن دشمن در کدام موقعیت است؟ شما در کدام موقعیت هستید؟ در کدام موقعیت او ضعف دارد؟ در کدام موقعیت شما ضعف دارید؟ مسائل منطقهای چگونه است؟ هر روزی مسائل منطقهای تغییر میکند. الآن بحث سوریه را ببینید.
قبلش داشتیم با هم صحبت میکردیم. من واقعاً اصلاً نمیدانم باید چه کرد. دنیای ما دارد نسبت به این اتفاق فلسطین بیتفاوت میشود. یعنی یک امر عادی میشود که هر روز صهیونیستها [تعدادی آدم بیگناه را شهید میکنند]؛ البته امروز ۱۲۰ نفر و دیروز ۱۴۰ نفر.
آدمها عدد شدهاند.
آدمها عدد شدهاند و عددها بالا میروند. بعد هم یواش یواش دیگر دارد کشته شدن آنها هم در اثر قحطی و بیغذایی میشود. این سران عرب هم که به عرب بودنشان مینازند، انگار هیچ حضور ندارند؛ تسلیم محض و جهان هم همین طور است و این جنگ نشان داد که تمام قوانین و قواعد بینالمللی و اینها هم دروغ است.
البته یک نکته بگویم. ما حقوق بشرمان را از غربیها نگرفتهایم که حالا چون آنها قائل به حقوق بشر نیستند، ما هم نباشیم. ما ارزشهایمان را از قواعد خودمان گرفتهایم. آنها اگر نیستند، نباشند؛ ما هستیم. جنگ امروز ما جنگ معاویه و علی است و نه جنگ شمر ابن ذالجوشن با سنان ابن انس. ما باید به قواعد انسانیمان پایبند باشیم و برای ارزشهامان بجنگیم. ما تا آخر را حقوق بشرمان میایستیم. ما مردم سالاری دینی را از آنها نگرفتهتیم که اگر آنها پایبند نباشند، پس ما هم پایبند نباشیم.
ما حقوق بشر را از آنها نگرفتهایم. ولی این طبلش از آسمان افتاده است. یعنی من فکر میکنم اگر یک سردمدار یا سیاستمدار غربی یک روزی در تلویزیون راجع به اینطور امور صحبت کرد، دیگر به راحتی میشود خندید و خیلی نمیشود جوابی داد.
در قصه خودمان، برخلاف همه معاهدات و در وسط مذاکره تأسیسات هستهای ما را زدند و البته بسیار صبورانه و با باز منطق انسانی، ما منابع هستهای آنها را نزدیم؛ میتوانستیم بزنیم ولی بهخاطر تشعشعاتی که در آن منطقه ایجاد میکرد، ما نزدیم. یعنی جمهوری اسلامی خویشتندارانه به مراکز هستهای آنها حمله نکرد؛ علی ما نقل
اما داستانی که وجود دارد این است که این میانه این داستان دوباره ما چشممان را به دروغگوییهای آنها خوش نکنیم. ساختار نظم جهانی دیگر تأمین کننده منافع آنها نیست. آنها یک موقعی با این ساختار سر روسها و بلوک شرق را بریدند و امروز آن ساختار جواب نمیدهد. WTO دیگر چون چین را دارد بالا میبرد، دیگر به اینطور امور تن نمیدهد.
حالا به نکته اول برگردم. ما اگر در این مملکت بخواهیم همبستگی داشته باشیم، بیش از هر چیزی باید معطوف به محرومان و مستضعفان باشیم. البته من اصلاً نمیخواهم تند بگویم. شما باید GDP یا تولید ناخالص ملی بالا ببرید؛ ولی نکند اینطور باشد که ضریب جینی ما پایین نیاید. یعنی ما در حقیقت رشد ناخالص ملی را بالا میبریم اما توزیع نابرابری میکنیم. از آن طرف، این اصلاً به این معنا نیست که ما سعی کنیم ضریب جینی را پایین بیاوریم ولی به توزیع برابر فقر بیانجامد.
باید جامعه نسبت به این مسأله معطوف باشد. بزرگترین درس این بحث اگر انسجام بود، باید این انسجام را پاسداری کرد؛ یک باید به لوازمش تن داد و دو باید به مدیرانش که دارند موضوع را مدیریت و اداره میکنند، اعتماد کرد.
شما به یکی دو مورد از عوامل قدرت اشاره فرمودید. اما به نظر میآید که فراتر از این چند مورد، مواردی هست که باید به آنها توجه شود. مؤلفه هایی که سبب مدیریت صحیح این فضا شد که بعد هم به این همبستگی انجامید، چه بوده است؟
تا حالا دو عامل را گفتیم. سومین عاملی که میتوانیم به آن توجه کنیم این است که که دست نیروهای نظامی ما خالی نبود. یک عمر اسرائیل یاد گرفتهاند که میزنند و عربها هم میگویند ما حق پاسخ را برای خودمان محفوظ میدانیم. انگار ارث پدرشان است و محفوظ نگه میدارند.
البته همین جا بگویم، به نظرم از درایتهای بسیار خوب این بود که ما با کشورهای عربی درگیر نشدیم و نباید هم بشویم. من اگر الآن نقدی میکنم در بحث غزه است نسبت به آنها که چرا حرکتی نمیکنند؛ اگر لحنم نسبت به بعضی از کشورهای عربی تند میشود. حالا در همین مؤلفه یا عامل سوم، اینکه شما توانستید پاسخی به آنها بدهید که لرزه به تن آنها بیاندازد و این یک چیزی هم نیست که ما شعار بدهیم و ذره ذره خبرهایش دارد از درون اسرائیل بیرون میآید، این قدرت امر بسیار مهمی است.
خدا رحمت کند کسانی که در تأسیس این واحدها زحمت کشیدند و بعد شهید شدند. این مجموعه توانسته چنین قدرتی را ایجاد کند و آن انسجام را پدید میآورد. یعنی یک ملت بیقدرت، منسجم هم نیست. به همین جهت هم هر دستی که به سوی تضعیف قدرت شما دراز میشود را باید مراقب باشید، قطع کنید.
چهارمش وجود شخص رهبری است. تردید نکنید که وجود شخص رهبر معظم انقلاب یکی از بزرگترین عوامل توفیق ما در این مسأله بود؛ هم اینکه ایشان با یک سابقه ۵۰ ساله تمام این مسائل را داشت و هم درایت، شناخت و مدیریت جنگشان. همین مسألهای که چرا ما باید بین پایگاههای اسرائیل آمریکا در منطقه باید العدیده قطر را بزنیم؟ اسرائیل بسیار دلش میخواهد ما با اعراب و کشورهای منطقه درگیر جنگ شویم. اصلاً منطقه پاره پاره مطلوب اسرائیل است.
شما در میانه یک جنگ باید مراقب باشید وارد بازی طرف مقابل نشوید؛ هیجانی و عصبانیتان نکنند. حالا میگویند خبر دادند و اینها، اینکه شما قطری را انتخاب کنید که اتفاقاً بازی اسرائیل قرار نگیرد و ضمناً العدیده را بزنید، از نظر جهانی زدن العدید به اندازه زدن تل آویو در قدرت و ابراز قدرت ایران مؤثر بود
لذا در بزنگاه جنگ واقعاً وجود مبارک رهبر انقلاب یکی از تکیهگاههای بسیار مهم برای مردم در عبور از این مسأله بود. در شرایط عادی ما ممکن است حرفهایی با هم داشته باشیم و در شرایط خاص آن لحظه دیگر حرف یکی است و باید اطاعتپذیری شکل بگیرد چون با تشتت به هیچ جا نمیرسیم.
من باز به نکته دوم برمیگردم. امروز هم برای عبور از این خوابهایی که دشمنان برای ما دیدهاند، این موارد را باید به ایشان اعتماد کنیم. به مدیریت، فهم بزرگوارانه، تدبیر و شجاعتش اعتماد کنیم که ان شاء الله این مسیر را عبور کنیم.
در تحلیلهایی که رهبر انقلاب پیشتر از این هم در حوزه دشمنشناسی بیان کردند، این مسائل مطرح میشد؛ تا بالأخره در این اتفاقات دشمن را دیدیم. البته ما با دشمنی مواجه هستیم که به هیچ قاعدهای پایبند نیست. یکی از آن قواعد زیر پا گذاشته شده حمله به یک سازمان رسانهای است.
راهبرد را از حسینیه تاریخی جماران تقدیم شما ملت بزرگ و سربلند ایران میکنیم و گفتوگو میکنم با حجت الاسلام والمسلمین جناب حاج سید حسن آقای خمینی و تا اینجای کار در خصوص برخی از راهبردهای اساسی که در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه در دستور کار شما مردم و البته مسئولان کشور قرار گرفته صحبت کردیم و یک نکته را میخواهم اینجا به عنوان یک سؤال نظرتان را بگیرم و آن هم این است که در این چند مدتی که سپری شده خیلی تلاش شد که بین امت و ملت فاصله بیاندازند؛ بین ایرانیت و اسلامیت فاصله بیاندازند. اصلا آنچه که تعریف شده در دکترین بالأخره جنگی دشمن این است که جمهوری از اسلامی جدا است و جمهوری اسلامی از ایران جدا است. اما به نظر میآید باز هم باید این را یک نگاه تازهای کرد. پاسخ شما نسبت به این موضوعات و موارد چیست؟ به ویژه در شرایط حاضر آیا تضادی بین ایران دوستی و مسلمان بودن وجود دارد؟ و اینکه این در هم تنیدگی چگونه به کمک پیروزی مردم ایران آمد؟
حدود ۷۰۰، ۸۰۰ سال پیش مولوی که حالا نه در ایران امروز به دنیا آمده، در افغانستان به دنیا آمده، و نه در ایران امروز از دنیا رفته، در قونیه از دنیا رفته است. ولی دیگر مولوی و فرهنگ ایرانی و متعلق به مردم ایران است که این هم به آن معناست که ایران هر جایی است که فرهنگ ایران وجود دارد. جواب شما را خیلی خوب داده و گفته «زین همراهان سست عناصر دلم گرفت/ شیر خدا و رستم دستانم آرزوست». یکی نبوده مولوی بپرسد که چه تناسبی بین شیر خدا و رستم هست؟
این ملت هم رستم دستان و هم شیر خدا دارد. مردم ایران مسلمان و عاشق اهل بیت(ع) شدند اما عرب نشدند. نه به این معنا که بخشی از مردم ایران اعراب نیستند؛ ما عرب، ترک و کرد داریم ولی «تمدن ایرانی» در این کشور یک تمدن ریشهدار است. خوزستانیهای ما ایرانیان عرب هستند، کردهای ما قبل از سایرین ایرانیاند، آذریهای ما صاحبان تمدن این سرزمین هستند و سایر اقوام.
ما یک کشوری هستیم که کوچک و بزرگ در تاریخ شدیم؛ از ۲۰۰ سال پیش هم یا یک ذره آنطرفتر هر حاکمی که آمده قسمیش را نتوانسته نگه دارد، بیعرضه بوده داده رفته و جمهوری اسلامی پاسدار این هویت است. اما این هویت، هویتی است که شیر خدا و رستم دستانش آرزوست. زبانش خاص خودش است ولی ریشههای دینی دارد.
اصلاً اینکه من گفتم مولوی در ایران به دنیا نیامده در ایران هم از دنیا نرفته، مگر مولوی ایرانی نیست؟! ابن سینا ایرانی نیست که در ایران به دنیا نیامده؟!
خوارزمی، بیرونی و بسیاری از مفاخر..
قریب به اتفاق خراسان بزرگ، بیرون ایران قرار دارند اما ایرانیاند. چون اجزای فرهنگ ایران هستند. آن وقت امام حسین(ع) و امیرالمؤمنین(ع) در اجزای فرهنگ این ملت نیست؟! کشوری که هنوز تا قرنهای آینده و از قرنهای گذشته قریب به اتفاق اسم مردمانش محمد و علی و فاطمه و زهرا و حسن و حسین است، آنوقت اینها اجزای ملیت ایرانی نیست؟!
ملیت ایرانی از کجا آمده؟ چرا مولوی ایرانی است در حالی که در بلخ به دنیا آمده در قونیه از دنیا رفته است؟ ابوالفضل(ع) هم ایرانی است. ایران آنجایی است که فرهنگ ایرانی وجود دارد و اهل بیت پیامبر(ع) و خود پیامبر(ص) اجزاء بزرگ و مؤلفههای اصلی تمدن ایرانیاند. مردم ایران با اینها زندگی کردهاند اسم اینها را روی بچههایشان گذاشتهاند. به قبرستانهایشان بروید، روی تمام سنگ قبرها نام همینهاست. نذرشان کردهاند و با آنها زندگی میکنند، گریه میکنند و میخندند.
امروز سازمان ثبت احوال تصدیق میکند که بیشترین نامگذاری در ایران عزیز ما برگرفته از نام مبارک اهل بیت علیهم السلام است.
همین الآن چه نامی بر حمله به اسرائیل میگذارید؟ با فریاد «حیدر» این کار را میکنید. اجزاء تمدنی ما هستند؛ اصلاً اسلام و به خصوص خاندان پیامبر(ص) از تمدن ایرانی بیرون نیستند.
من میخواهم از جایگاه فقهی شما بهره بگیرم و این پرسش را داشته باشم که آیا مسلمان بودن و عشق و علاقه به اهل بیت(ع) داشتن و پیروی از اسلام کردن با وطن دوست بودن و نسبت به وطن و مام وطن تعلق خاطر داشتن و از او دفاع کردن، در تضاد منافات است؟
بیشترین کسانی که از حدود این کشور دفاع کردهاند، دینداران بودهاند. حسین فهمیده بوده که از خرمشهر دفاع کرده؛ اسمش هم «حسین» بوده است. چرا زیر تانک رفته؟ به عشق امام حسین(ع) رفته است. امروز که حالا داریم ضبط میکنیم روز شهادت امام سجاد(ع) است. مردم ایران چه حس و عمق ارتباطی با امام سجاد(ع) دارند؟
همین الآن اربعین [در پیش] است. یکی از بزرگان به خارجیها گفته بود شما که به این دینداری مردم حمله میکنید، برمیگردید دوباره در این کشور با مردم میخواهید زندگی کنید که ۷۰، ۸۰ درصدشان اگر هم اسمشان آریا است، نگاه کنید شناسنامهاش «محمد آریا» است؛ اسم پدرش علیاصغر و مادرش فاطمه است.
در همین پیاده روی اربعین همین نسل حضور دارند.
اصلا بحث من بالاتر از این است. نکته من در این است که حب اهل بیت(ع) و خاندان پیامبر(ص) جزئی از فرهنگ و ملیت ما شده؛ اینکه شما بخواهید یک جزء از ملیت را مقابل کل قرار بدهید، نشناختن ملیت است. یعنی فردوسی که حالا دیگر بزرگ تمدن مثلاً فرض کن فارسی زبانان است، به عشق حیدر که از ابتداش هم بیان میکند. اسم حافظ و سعدی هم محمد است. تمام اینها بزرگانی هستند که شما با همینها تمدن ایرانی را ساختهاید.
نظر حضرت امام در این زمینه چه بود؟
فکر نمیکنم غیر از همین بوده باشد. یعنی این وطن و ایرانی بودن، نه تنها تنافی با بحث مذهب ندارد، بلکه این آیینی بودن ما یکی از بزرگترین مؤلفهها و عوامل و فکتهای تمدنی ما است.
یکی از موضوعاتی که باز هم خیلی مورد توجه قرار گرفت، این بود که ایران به مثابه جنگ هشت ساله که در گذشته به ملت ما تحمیل شد، تنها بود و در عرصه این مبارزه هم از حیث تقابل و رو در رویی نظامی تنها بود. هر چند که یک اعلام همبستگی در کشورهای اسلامی اتفاق افتاد و نسبت به موضعگیری سیاسی خوب عمل کردند و ما نمیتوانیم این را نادیده بگیریم و مهم هم بود، اما من میخواهم از وجه استقلال که همواره مورد تأکید حضرت قرار داشته پرسشی مطرح کنم که این مستقل بودن ما چرا اینقدر برای دشمنان ما آزاردهنده است؟ دو اینکه استدلالطلبی ما تا چه اندازه توانسته کمک کننده ما در پیشبرد اهداف کشور باشد؟
خوب شد در این ۱۲ روز کسی کمک نکرد! چون فردا مدعی میشدند این پیروزی مال آنها است! البته در همین شرایط هم آدم باید دوست و دشمنش را بشناسد. ولی ما اگر اسرائیل را شکست دادیم که آخرش مجبور شد آمریکا را وارد میدان کند، در حقیقت با تمام ناتو که در دفاع از اسرائیل آسمان اسرائیل را رصد و پدافند میکردند، پیروز شدیم. این اقرار خودشان است و من این خبرها را از تلویزیون شما نمیگویم و از رسانههای خودشان میگویم. ما باید یک چیز را خوب بدانیم و آن اینکه ما در دنیا اگر قوی نباشیم، لقمهای هستیم که برای دیگران وارد مذاکره میشویم.
شرط استقلال این است که بتوانیم روی پای خودمان بایستیم و مردم بدانند من آخوند، شما دانشگاهی، آن فرد کاسب و آن فرد دانشجو غیر از همدیگر هیچ کسی را نداریم. وقتی با هم هستیم، بسیار قوی هستیم و اگر خدای ناکرده ضعیف شویم، در این دنیا ما وجه المصالحه مشکلات افراد دیگر میشویم.
سوریه را ببینید. از ۲۰۱۱ وارد عرصه شدند و دست آخر وارد بعد قرارداد قیصر و تحریمهایی که گذاشتند و مسائل مختلف و الآن قنیطره و سویدا و بحثهای دیگری که دارد اتفاق میافتد. وجه المصالحه دعواهای دیگران میشود حالا بعدها معلوم میشود روسیه با اوکراین مشکل دارد و ترکیه این وسط با چه کسی مشکل دارد. هر کسی یک قسمتش را میبرد.
واقعیت این است که ما یک ملت هستیم و ممکن است با هم اختلاف داشته باشیم که اگر نداشته باشیم عجیب است. قرار است با هم باشیم نه برای اینکه من و شما اینجا باشیم، دیگران از ما حمایت کنند؛ همه با هم باشیم. حکومت باید برای همه باشد. همان بحث اولی که گفتم. یک رهبر هم داریم که فرمانده کل قوا است و باید به حرفش گوش کنیم.
در این میانه اگر مستقل، قوی و گوش به زنگ نباشیم، دنیا دنیایی است که ما را مثل لقمه تکه پاره میکند. ولی اگر قوی باشیم، به تعبیری که اول صحبت گفتید حالا که از ۱۲ روز عبور کردیم، انسجام و قدرت باید باشد. دست این بچه های قدرت موشکی را باید بوسید که توانمندی را نشان دادند. اگر آن نبود این انسجام هم نبود و اگر این انسجام نبود، او هم نبود.
یک خاطره بگویم آخر بحثمان است. گفت رضا شاه قبل از رفته بود قبل از 1320 به بازدید یک پادگان نظامی رفته بود. به فرمانده اتریشی یا آلمانی آنجا میگوید که اگر متفقین به ما حمله کنند، این لشکر چند روز میتواند مقاومت کند؟ او میگوید اعلی حضرت بپرسید چند ساعت. بعد که رضا خان بیرون میآید، یک افسر ایرانی به آن افسر خارجی میگوید حالا چرا اینقدر تلخ جواب دادی؟ میگوید خیلی شیرین جواب دادم؛ باید میگفتم چند دقیقه.
اما همین ارتش، کل دنیا روی سرش ریختند و ایستاد؛ جنگ هشت ساله و جنگ ۱۲. اینکه ۱۲ روز ۱۳ روز نشد، قدرتمان بود. کلی سر این ارتش ریختند و ایستاد. چون سرباز وقتی میجنگد که مادرش در خانه برای او آش پشت پا درست کند، بچههای محلهاش به وجود او افتخار کنند و اگر شهید شد نامش را به عزت ببرند. به همین جهت است که او انسجام را پدید میآورد و انسجام او را؛ اینها تضاعف دارند.