
توان تهران رفته است چه کسی مسوول سلامت پایتخت است؟
ساعت هنوز ۸ صبح نشده که خیابانهای غرب تهران، از ستاری تا حکیم، شانهبهشانه خودروهایی با پلاکهای غریبه پر میشود، کاشان، خرمآباد، یزد، زاهدان، سنندج. همین پلاکها، خاموش و بیصدا، گویای واقعیتی هستند که کمتر نیاز به سند و عدد دارند.
به گزارش روز نو موجی خزنده، گسترده و متراکم از مهاجرت به پایتخت. خیابانهای تهران دیگر فقط محل عبور شهروندان تهرانی نیست؛ آنها محل سکونت و جابهجایی طیف وسیعی از مهاجرانیاند که از روستاها، شهرهای کوچک و حتی کلانشهرهای درگیر رکود، روانه پایتخت شدهاند؛ نه از سر انتخاب، که از سر ناگزیری.
سالهاست که بحث مهاجرت به تهران، موضوع جلسات کارشناسی، تصمیمات دولتها و تیتر اخبار است، اما به نظر میرسد حالا به مرز بحرانی تازهای رسیده است. آنقدر که رئیسجمهور صراحتا اعلام کرده: «شهر را بزرگ کردیم ولی آب نداریم. تمام قوانینی که در مورد آب نوشتهایم، منتهی به تخریب منابع آبی شده است، با تصویب همین قوانین همه منابع آبی کشور در معرض نابودی قرار گرفته است.»
و وزیر کشور نیز از دستور رئیسجمهوری برای توقف مهاجرت به تهران خبر داد و اعلام کرد: «توقف مهاجرت به تهران همین امروز هم دستور رئیس جمهور بود که تهران بیش از این ظرفیت ندارد؛ حتی اگر ما مشکل برق و گاز را برطرف بکنیم، مشکل تامین آب لاینحل خواهد بود.»
بحران از کجا آغاز شد؟
افزایش بیرویه جمعیت در تهران، پدیدهای است که ریشه در دههها تمرکز امکانات، بینظمی مقررات شهری و سیاستهای متناقض دولتی دارد. تنها در فاصله سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۰ نزدیک به یک میلیون نفر به جمعیت تهران افزوده شد. بخش عمدهای از این رشد به دورهای بازمیگردد که دولت وقت شعار رسیدگی به روستاها سر میداد، اما در عمل سالانه صدها هزار نفر نفر به پایتخت سرازیر شدند.
این الگوی رشد، بهتدریج تهران را از ظرفیتهای زیستیاش فراتر برد. حالا جمعیت شب تهران به حدود ۹.۵ میلیون نفر و جمعیت روز آن به بیش از ۱۳ میلیون نفر رسیده است. اگر استان البرز را هم در نظر بگیریم، کلانشهر تهران با جمعیتی نزدیک به ۱۶.۶ میلیون نفر یکی از پرتراکمترین کانونهای جمعیتی خاورمیانه شده است؛ آن هم در کشوری که هنوز نیمی از خاک آن عملا خالی از جمعیت است.
منابع پایانپذیر برابر مهاجرت بیپایان
مشکل فقط در تعداد جمعیت نیست، بلکه در ناترازی منابع و نیازهاست. رئیسجمهور در اظهارنظری صریح هشدار داده است که «شهر را بزرگ کردیم، اما آب نداریم.» این جمله کوتاه، عمق چالشی را آشکار میکند که سالهاست در لایههای تصمیمگیری خاک خورده است و آن توسعه نامتوازن و بدون منبع، رشد بدون ظرفیت است. حتی اگر برق و گاز تهران تامین شود، مسئله تامین آب همچنان لاینحل باقی خواهد ماند.
این وضعیت پیامدهای ملموسی دارد، از ترافیک فلجکننده و آلودگی مزمن هوا گرفته تا کمبود خدمات رفاهی، آسیبهای اجتماعی و رکود اقتصادی درونی. تهران دیگر صرفا یک کلانشهر نیست؛ شهری است که وزن جمعیت آن از توان زیرساختهای آن پیشی گرفته است.
مسکن مهر؛ اهرم رشد یا عاملی در بینظمی؟
یکی از مهمترین عوامل تشدید مهاجرت به تهران، اجرای پروژههای گستردهای مانند «مسکن مهر» بوده است. در ظاهر، مسکن مهر قرار بود پاسخ به نیازهای اقشار کمدرآمد باشد، اما در عمل موجب جابهجاییهای پرحجمی از جمعیت به اطراف تهران شد و در نهایت حلقه نفوذ پایتخت را گسترش داد. هماکنون در اطراف تهران، ۵۸ شهر یعنی تقریبا دو برابر رقم چند دهه پیش در دو استان تهران و البرز شکل گرفتهاند.
مهاجرتی بیمارگونه، نه مفید
در ادبیات مهاجرت، وقتی جمعیتی از نقطهای محروم به نقطهای مرفه مهاجرت میکند، اگر شهر مقصد ظرفیت جذب نداشته باشد، این مهاجرت نهتنها توسعهمحور نیست، بلکه به رکود و آشفتگی میانجامد. تهران دقیقا در همین نقطه ایستاده است. ظرفیت اشتغال، زیرساختهای آموزشی و بهداشتی و امکانات فرهنگی آن اشباع شدهاند. اما در غیاب فرصتهای اقتصادی در شهرهای کوچک، باز هم مهاجرت انجام میشود. حتی اگر نتیجهاش افزایش مشاغل غیررسمی، دستفروشی و فشار بر منابع شهری باشد.
پدیده مهاجرت به تهران، حالا یک مسئله روانشناختی نیز شده است. بسیاری از روستاییان که زمین و خانه خود را از دست میدهند، به امید رسیدن به «درآمد انتزاعی» به پایتخت میآیند، بدون مهارت و بدون تضمین شغل، اما با تصوری که مهاجرت را همچنان بهترین گزینه میداند. در واقع، وقتی درآمد کارگری ساده در تهران بیش از درآمد یک کشاورز در روستاست، انگیزه مهاجرت پابرجا میماند.
ایران خالی، تهران لبپر
در این میان، چالش بزرگتری هم هست. ایران در برخی از مناطق در حال تهی شدن از جمعیت است. جغرافیای کشور با نواحی مسکونی و جمعیتی مواجه است که هیچ توازن یا تعادلی در آنها رعایت نشده است. بسیاری از مناطق ایران همهچیز دارند، جز جمعیت. این «خلأ انسانی» منجر به از بین رفتن فرصتها، ظرفیتها و زیرساختهایی میشود که سالها برای آنها سرمایهگذاری شده است.
از طرفی، برخلاف باور رایج، علت اصلی مهاجرت کمبود خدمات رفاهی یا درمانی نیست؛ بلکه نبود فعالیت اقتصادی و درآمد پایدار است. تا زمانی که در شهرهای کوچک و روستاها، فرصت اشتغال ایجاد نشود، نمیتوان انتظار توقف مهاجرت را داشت. فرد مهاجر زمانی هزینه مهاجرت را میسنجد که چیزی برای از دست دادن داشته باشد. وقتی در زادگاهش نه درآمدی هست و نه افقی به آینده، مهاجرت یک «ضرورت» است، نه یک «انتخاب».