
چین نظم نوینی در جهان ایجاد خواهد کرد؟
دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، پس از گردهمایی اخیر در پکن، در شبکهها اجتماعی بهوضوح نوشت که آمریکا، روسیه و هند را به چین باخته است. این پیام پس از آن منتشر شد که شی جینپینگ، رهبر چین، یک گردهمایی را هدایت کرد که در آن شناختهشدهترین رهبران کشورهای جنوب جهانی حضور پیدا کرده بودند. این صفکشی از سوی بسیاری از ناظران، مقدمهای برای نظم نوین جهانی و مقابله شرق و غرب دانسته شد. در «شرق» با فریدون مجلسی، دیپلمات پیشین و کارشناس مسائل بینالملل، درباره اهداف پکن و چشمانداز آینده این کشور به گفتوگو پرداختهایم.
در روزهای اخیر شاهد واقعهای بودیم که از آن بهعنوان چیدمانی تازه برای نظم نوین جهانی یاد شده است. شی جینپینگ، رهبر چین، با دعوت از مقاماتی مانند ولادیمیر پوتین رئیسجمهور روسیه، نارندرا مودی نخستوزیر هند، مسعود پزشکیان رئیسجمهور ایران و کیم جونگ اون رهبر کره شمالی، نمایشی از قدرت و وحدت را مقابل چشم رسانهها برگزار کرد. حتی دونالد ترامپ نیز به آن واکنش نشان داد. پرسش اینجاست که آیا این اقدام شی صرفا نمایشی نمادین بود یا واقعا باید منتظر دور تازهای از رقابتها میان شرق و جنوب جهانی با غرب باشیم؟
به گزارش روز نو باید توجه داشت این جنگ میان شرق و غرب که از آن یاد میشود، به معنای کلاسیک آن نیست. جنگ سرد پیشین ناشی از توسعهطلبی اتحاد جماهیر شوروی بود؛ نوعی توسعهطلبی که تهدیدی جدی برای جهان غرب به شمار میرفت. شوروی بهصراحت اعلام میکرد که قصد دارد حکومتی جهانی پایهگذاری کند. اما در نهایت مشخص شد که آن توسعهطلبی، فاقد محتوای واقعی بود. در واکنش به آن توسعهطلبی، ایالات متحده آمریکا نوعی مقاومت تهاجمی از خود نشان داد. اما اکنون شرایط متفاوت است. پس از فروپاشی شوروی، آمریکاییها عادت کردهاند جهان یکقطبی و تحت سروری آنها اداره شود. سالها نیز چنین وضعیتی ادامه داشت.
در طی این زمان، چین بهعنوان کهنترین تمدن زنده جهان، سرانجام به پا خاست. پرجمعیتترین کشور جهان در ۴۰ سال گذشته، پیشرفتهای چشمگیری را به نمایش گذاشت. در المپیک پکن که حدود ۲۰ سال پیش برگزار شد، چینیها مراسم فرهنگی، علمی و دقیقی اجرا کردند. در مراسم افتتاحیه، به طور نمادین نشان دادند که جهت حرکت فردی که باید مشعل را روشن میکرد، با قطبنما تعیین شد؛ ابزاری که هزاران سال پیش توسط چینیها اختراع شده بود.
سپس در لحظهای خاص، گوی بزرگی از جنس کاغذ از ارتفاع رها شد و با فرود آمدن در کف سالن، نمادین به مخاطبان یادآوری شد که اختراع کاغذ نیز متعلق به چینیهاست.
در پایان مراسم، ریسمانی از سطح زمین تا مشعل المپیک کشیده شد. قهرمانی که وظیفه روشنکردن مشعل را داشت، از فاصلهای دور، ریسمان را شعلهور کرد. شعله، جرقهزنان، به سمت مشعل حرکت کرد تا آن را روشن کند. این حرکت نمادین نیز میخواست به مخاطب القا کند که ما (چینیها) ملت مخترع باروت هستیم.
پس از آنکه چین بمب اتمی خود را ساخت و به جهانیان نشان داد که از توان نظامی لازم برخوردار است، با قناعتی تحسینبرانگیز مسیر پیشرفت را در پیش گرفت. این کشور اکنون به دومین قدرت اقتصادی جهان تبدیل شده است.
ماهوارههای چین به خارج از جو پرتاب میشوند، ناوهای هواپیمابر آن در اقیانوسها حضور دارند و این کشور نیروهای نظامی مستقل خود را داراست. مهمتر از همه، سرعت پیشرفت آن بیسابقه است و در کل تاریخ نمونهای مشابه ندارد. چین اکنون خود را بهعنوان یک ابرقدرت معرفی میکند.
چین همواره خود را با تواضع، کشوری جهانسومی معرفی میکرد. اما اکنون دیگر چنین تعارفاتی خریداری ندارد. البته باید پذیرفت که چین همچنان از ایالات متحده فاصله دارد. حتی اگر اقتصاد آن با آمریکا برابر شود، با توجه به اینکه جمعیت چین چهار برابر آمریکاست، درواقع محتوای اقتصادی آن تنها به یکچهارم توسعه آمریکا رسیده است.
در حال حاضر، چین تنها میخواهد نشان دهد که «ما نیز هستیم» و علاوه بر آن، بزرگترین بازرگان جهانی به شمار میرویم. در حال حاضر، بیشترین واردات جهان از چین انجام میشود و همچنین بیشترین صادرات جهانی نیز به مقصد این کشور صورت میگیرد. بنابراین، ایالات متحده دیگر نمیتواند بهعنوان تنها ابرقدرت جهانی باقی بماند.
بدیهی است که این شرایط به طور طبیعی نظم جهانی تازهای را پدید میآورد؛ نظمی که نیازمند برنامهریزی، مقابله و بازنگری است. اروپا هم موقعیت برتر بازرگانی و صنعتی خود را تا حد زیادی در رقابت با کشورهایی مانند چین، هند، اندونزی و سایر قدرتهای نوظهور از دست داده است.
در چنین شرایطی، ایالات متحده بهویژه در مواجهه با مشکلات داخلی، به خود آمده است. نمونه این بازتاب، دونالد ترامپ است؛ فردی که با سیاستهایی نامتعارف، دنیای سیاست را مانند رقابتهای آزاد و میدانی در نظر میگیرد. او با عصبانیت، سعی در مطرحکردن خود دارد و از طریق اعمال تعرفهها، تلاش میکند مانع از پیشرفت سایر کشورها شود تا بتواند توسعه آمریکا را در مدار بالا نگه دارد؛ غافل از آنکه سایر کشورها هم متقابلا بر کالاهای آمریکایی تعرفه وضع کرده و این اقدامات را خنثی میکنند.
نظم نوین جهانی، ماهیتی اقتصادی، بازرگانی و مبتنی بر بهرهبرداری از منافع و ارتباط با مشتریان جهانی دارد. نظمی که در ۳۰ تا ۴۰ سال گذشته، چین موفق به پیشبرد آن شده است.
آمریکا امروز نگران آن چارچوب اولیهای است که زمانی خود بنیانگذارش بود. از همین رو است که مکرر شعارهای خود را تکرار میکند. این تکرار شعارها، نشاندهنده ضعف است. هنگامی که کسی میگوید «آمریکا اول است»، یعنی واقعا چنین نیست. اینکه گفته میشود «از همه قویتر هستیم»، یعنی درواقع ما از همه قویتر نیستیم.
اروپا هم نگران است و ناچار است برای رفع خطر اقداماتی انجام دهد. به همین دلیل، ناگزیر است در خاورمیانه، یا از طریق مذاکره (که تاکنون موفق نبوده) یا حتی از طریق زور، صلح برقرار کند؛ چراکه خاورمیانه بازار اصلی و مهم اروپا محسوب میشود و اروپا نمیتواند اجازه دهد با جنگافروزی در این منطقه، بازار اقتصادیاش به آتش کشیده شود.
اینها شرایطی هستند که وضعیت جدید جهانی را از منظر اقتصادی و بازرگانی رقم زدهاند.
ما شاهد واکنش دونالد ترامپ نیز بودهایم. پرسش این است جبههبندیای که عملا از سوی پکن در مقابل ایالات متحده شکل گرفته است، چه شرایطی را در جهان پدید خواهد آورد؟ او دستکم پوتین را در کنار خود داشته و هند نیز تا حدی به سوی پکن چرخیده است. شما این وضعیت و پیامدهایش را چطور ارزیابی میکنید؟
باید توجه داشت که قرارگرفتن چین در کنار روسیه یا هر کشور دیگری، ناشی از محاسبهای سیاسی نیست، بلکه نوعی ضرورت اقتصادی است. چین، بهعنوان یکی از غنیترین کشورهای دنیا از نظر منابع، به منابع روسیه نیازمند است؛ بنابراین ناچار است با روسیه که نزدیکترین همسایه و دارای بیشترین منابع است، رابطهای همراه با سازگاری داشته باشد، در آن کشور سرمایهگذاری کند و بتواند از منابع بیکران آن بهرهمند شود.
چین تنها همین هدف را دنبال میکند و بههیچوجه خود را درگیر مسائل نظامی، دفاعی یا جنگی که روسیه اکنون با آنها مواجه است، نمیکند. حتی در موضوع اوکراین نیز از روسیه حمایت نکرد.
چین همچنین به منابع دیگر کشورها مانند ایران یا سایر کشورهای دارای ذخایر طبیعی هم توجه دارد؛ بااینحال، در روابط خود تنها بر بهرهمندی از این منابع متمرکز است. در غیر این صورت، کشورهای عربی ثروتمندتر و مشتریان بهتری هستند و ازاینرو برای چین مهمترند. چین، اروپا را نیز بهعنوان مهمترین بازار و خریدار محصولات خود میشناسد و آمریکا را علیرغم همه رقابتها، از مجموع کشورهای عربی و خاورمیانه مهمتر میداند.
چین با وجود این رقابتها، جهان را همچون صفحه شطرنج میبیند که از دوران یکهتازی سواران آمریکایی گذشته و اکنون بازیگران متعددی در آن مشغول ایفای نقش خود هستند. در این بازی، آنانی که بهتر بازی کنند، پیروز بوده و آنهایی که ایجاد جنجال، بیثباتی، ناامنی و اختلال در صحنه بینالمللی میکنند، بازنده خواهند بود.
چین تلاش میکند پیروز باشد. برای پیروزی، به عقلانیت، قدرت نرم، رفتار مسالمتآمیز، بهرهمندی از منابع گوناگون و احتیاط در سرمایهگذاری اتکا دارد. چینیها بزرگترین بهرهبرداریهای معدنی را انجام میدهند، ازجمله در منابع مس و فلزات دیگر و به دلیل همجواری جغرافیایی میتوانند از مسیرهای پشتی، این منابع را خارج کنند.
چینیها مایل هستند بتوانند با پولهای خود مبادله کنند و دیگر وابسته به دلار نباشند. این روند، به صورت طبیعی طی میشود و طی خواهد شد.
در ۱۵ سال آینده اوضاع به دوره ۶۰ تا ۷۰ سال پیش بازخواهد گشت؛ دورانی که کشورهای دیگر فقیرتر بودند، اما در میان کشورهای بزرگ اروپا و آمریکا، رقابت واقعی وجود داشت، پولهای مختلف در جریان بود و مبادلات نیز با همان ارزها انجام میشد.
بحثی که مطرح است، این است که شی جینپینگ به دلیل طولانیبودن دوره زمامداری خود و این احتمال که تا پایان عمر رهبر چین باقی بماند، اکنون در داخل کشور با مسائلی در زمینه اقتصاد، سیاست و حتی نظامیگری مواجه است. برخی معتقدند این نمایش جهانی، پیامی نیز برای داخل چین در بر داشت و به نوعی خطونشانی برای داخل چین بود. چگونه باید این موضوع را تحلیل کرد؟
در داخل چین، زمانی حرکتی آزادیخواهانه شکل گرفت. تحقیقات خارجی نیز بر آن صحه گذاشتند. چینیها با توسعه خارجی آشنا شده بودند. روشنفکران چین گمان میبردند همه مردم مانند آنها میاندیشند؛ درحالیکه در آن زمان، حدود ۸۰ درصد مردم چین زیر خط فقر قرار داشتند. در حال حاضر، ۵۰ درصد از مردم چین از رفاه بسیار خوبی بهرهمند هستند و حدود ۵۰ درصد دیگر نیز در مسیر پیشرفت قرار دارند. اگر آن جنبشها و فشارها در داخل کشور به گونهای ادامه مییافت که توسعه اقتصادی و اجتماعی را با مانع مواجه میکرد، ممکن بود روند پیشرفت متوقف شود.
باید توجه داشت حق برخورداری از رفاه، حق پیشرفت، حق توسعه، حق دسترسی به مسکن، پوشاک و تغذیه، همگی در زمره حقوق بنیادین انسانی قرار میگیرند. این حقوق، بخشی از مفهوم آزادی هستند.
شکست تیانآنمن درواقع پیروزی گروهی از آزادیها بود؛ بهرهمندی از یک زندگی بهتر. اما بهرهمندی از زندگی بهتر، به تدریج سطح فرهنگ عمومی را ارتقا خواهد داد و روزی خواهد رسید که روشنفکران امروز که در اقلیت هستند، به روشنفکرانی تودهای و مردمی بدل شوند. در آن زمان، جامعهای توسعهیافته و دارای فرهنگ، با رسیدن به بلوغ فرهنگی و اجتماعی، به طور طبیعی تن به اصلاحات ساختاری سیاسی خواهد داد.
به گمان من، با توجه به سرعت کنونی تحولات، این روند تا ۱۵ سال دیگر تحقق خواهد یافت. حتی اگر آقای شی (رهبر چین) خود را رهبر مادامالعمر بداند، آن «مادام» چندان به یاری او نخواهد آمد.
پیام چین برای جهان در گردهمایی اخیر چه بود؟
پیام ایشان به جهان، یادآوری این حقیقت بود که کشورهای شرق آسیا، ازجمله ژاپن، کره جنوبی و تایوان، توسعه خود را از نقطهای بسیار پایین آغاز کردند، اما امروز همان کشورها، کالاهایی با همان استانداردهایی که اروپاییها بر آن میبالند، تولید میکنند، میفروشند و سهمی از بازار جهانی دارند. ایشان با این پیام به جهان گفتند به خود بیایید. خود را برای یک بازار بینالمللی و رقابتی جهانی، بیش از همیشه آماده کنید.
پیام آنها برخلاف آنچه برخی در داخل کشور تصور میکنند، هیچگونه بار سیاسی، نظامی یا جنگطلبانه نداشت. عالم اقتصاد، عالم بازرگانی و توسعه، مخالف جنگ است. چنین عالمی چشم دیدن جنگ را ندارد و خواهان صلح است.
برای ایران چطور؟ این پیامهایی که چین به جهان میدهد برای ایران چه اثری دارد؟
ایران، بهعنوان یکی از میهمانان این گردهمایی، مخاطب این پیامها بود. پیامها این است که باید در داخل کشور سرمایهگذاری شود. این کشور باید بتواند مانند چین، سرمایه خود را صرف توسعه و پیشرفت کند.