
مسیر سپریشده 10ساله
طرفهای غربی از ابتدای پیروزی انقلاب و در طول دوران جنگ و بهویژه در دوره سازندگی، همواره تلاش داشتند تا بهانههایی را بهعنوان مستمسک فشار بر ایران در اختیار بگیرند و ایران را تحتفشار قرار دهند اما اتهام «پنهانکاری هستهای»، موضوعی کاملا متفاوت بود. در ابتدای دهه 80 و با رسانهایشدن این موضوع، دستگاه دیپلماسی دستبهبررسیهای کارشناسی زد و به همه نهادهای نظام اعلام شد که مساله میتواند آغاز چالشی وسیع باشد. البته شماری از مسوولان در نهادها اعتقاد داشتند موضوع چندان جدی نیست و قابلمدیریت است و وزارت خارجه و مسوولان دیپلماسی و دولت اصلاحات، بیمورد نگران هستند و در برخی اظهارنظرها، بزرگنمایی هم میشود. وقتی آقای البرادعی مدیرکل وقت آژانس بینالمللی انرژی اتمی به تهران آمد درخواست داشت که از «نظنز» بازدید کند و بهدنبال این بود که برای او مشخص شود غنیسازی در چهسطحی در ایران صورت میگیرد. او پس از این سفر، گزارش مشهوری داشت که مبالغهآمیز بود. مدیر کل وقت آژانس هستهای اعلام کرد، ایران در حوزه انرژی هستهای، برنامه وسیعی دارد و جزو 10کشور فعال در این زمینه است. در گزارش وی تاکید شد که فعالیتهای صورتگرفته در ایران که از چندین سال قبل شروع شده، خلاف پادمان هستهای است. البته او از پیشرفتهای ایران در اراک و اصفهان شگفتزده شد. از آن موقع فضای جهانی تند شد. در خرداد 82، موضوع ایران در نشست فصلی شورای حکام مطرح شد و برای ایران ضربالاجل تعیین شد. پیش از آن، دکتر روحانی مسوولیت پرونده را برعهده نداشت و معمولا مذاکراتی که صورت میگرفت از طریق سازمان اتمی و نماینده سازمان در آژانس انجام میشد؛ وزارت خارجه نیز به آن معنا درگیر نبود. چون دکتر روحانی مسوولیت نداشت، طبیعی بود که کارها به آن معنا منسجم و منظم نباشد. اتفاقاتی که در همان جلسه تعیین ضربالاجل برای ایران افتاد، باعث شد تا در کشورمان، مساله با جدیت بیشتری دنبال شود و به پیشنهاد وزارت خارجه و البته هماهنگی مسوولان نظام و نظر آقای خاتمی، مقرر شد دبیر شورایعالی امنیت ملی، مسوولیت پرونده را بر عهده بگیرد چراکه آقای خاتمی بهعنوان رییسجمهور، رییس شورا بود و پشتیبانی مقاممعظمرهبری و جلساتی که در حضور ایشان برگزار میشد نیز بهسرعت گرفتن روندها و اجراییشدن تصمیمات، کمک جدی میکرد. ناگفته پیداست 11سال پیش، این مساله به آن معنا عمق نداشت و البته ما نیز تجربه درگیری دیپلماتیک در این سطح و با این حجم را نداشتیم. اتفاقا این توان و پتانسیل دیپلماتهای ما را نشان داد که با وجود نو بودن موضوع و اینکه سابقه مذاکره در اینباره را نداشتیم توانستیم بهسرعت آن را مدیریت کنیم. تلاش تیم مذاکرهکننده وقت این بود که مساله به شورای امنیت کشیده نشود و ما بتوانیم با «خرید زمان»، زنجیرههای ناقص چرخه سوخت را کامل کنیم. ما این کارها را کردیم. اجازه ندادیم پرونده به شورا برود و زنجیره سوخت را کامل کردیم. از نظر ما، لازم بود که این چرخه کامل شود و درعینحال، پرونده به شورای امنیت نرود. در زمان آقای احمدینژاد نیز، افراد حاضر در تیم هستهای، دیپلمات بودند. آقایان جلیلی و باقری، دیپلماتهای وزارت خارجه بودند. البته میتوان گفت که همه ظرفیت دیپلماسی ما در این هشتسال بهکار گرفته نشد و رییسجمهور محترم سابق، بنابر سلیقه و مشیای که داشت دیپلماتهایی را منطبق با آن انتخاب کرده بود. اگر دکتر روحانی، رییسجمهور بود تیم دکتر ظریف را انتخاب میکرد. اگر آقای ولایتی بود، حتما ذایقه دیگری داشت. نمیتوان گفت دیپلمات نداشتیم و اگر داشتیم شرایط بهتر پیش میرفت و مسایل دیگر. هرکسی در این مسیر 10ساله، تلاشهایی کرده است. نباید کتمان کرد که ایستادگی دولت قبل، در کنار توان مذاکراتی دوستان ما در وزارت خارجه در دوره اخیر و گفتمان جذاب دکتر روحانی و حمایتهای مقاممعظمرهبری، همهوهمه باعث وضعیت امروز شده است. بدترین کار در سیاست خارجی این است که همه توفیقات را به تنهایی مصادره کنیم. این اشکالی بود که به برخی دوستان در هشت سال اخیر داشتم چراکه گویی انقلاب فقط در دوران آنها وجود داشت و متاسفانه کار تیمهای قبلی مذاکرهکننده و دولتهای قبل را تخطئه میکردند. نگارنده دیپلماسی دولت اصلاحات را پویا و موثر میداند. پس از آن، پرونده هم میتوانست به شورای امنیت برود هم نرود. البته مواضع دولت قبل، این روند را تسریع کرد. اگر گفتمان دیگری هم بود شاید به قول برخی، پرونده به هر حال از سوی کشورهای ظالم غربی به شورای امنیت ارجاع داده میشد اما حتما این اتفاق میتوانست بیشتر طول بکشد و احتمالا، قطعنامههایی با لحنی آرامتر صادر میشد.
منبع: اعتماد