دوقطبی پزشکیان - جلیلی در گـام دوم انتخابات
دور اول انتخابات دوره چهاردهم ریاستجمهوری با مشارکت ۴۰درصدی و راهیابی مسعود پزشکیان (نامزد اصلاحطلبان) و سعید جلیلی (نامزد راست رادیکال) به مرحله دوم پایان یافت. در این مرحله، مجموعاً ۲۴۷۳۵۱۸۵ رأی به صندوق ریخته شد که در این میان، مسعود پزشکیان ۱۰۴۱۵۱۹۱ رای، سعید جلیلی ۹۴۷۳۲۹۸ رای، محمدباقر قالیباف ۳۳۸۳۳۴۰ رای و مصطفی پورمحمدی ۲۰۶۳۹۷ رای آوردند. بیش از دو میلیون رای باطله هم در این دوره وجود داشت. این آمار، خلاصه و نتیجه رسمی اعلامی انتخابات هشتمتیرماه است. اما این آمار و ارقام، جای تحلیل و گمانهزنی جدی دارد که هم کنشگران کمپینهای انتخاباتی دو رقیب راهیافته به دور دوم آن را مورد توجه و بررسی قرار خواهند داد و هم جامعهشناسان و پژوهشگران و مردمشناسان، از دل آن سوژهها و دادههایی مهم برای بازشناخت جامعه ایران و نیروهای مؤثر آن به دست خواهند آورد.
از این منظر، تحلیل پیش رو یک ارزیابی اولیه است از آنچه در هشتم تیرماه گذشت و چشماندازی که برای رقابت مرحله دوم انتخابات پیش رو مینهد. رقابتی جدی، نزدیک و سنگین که میتواند آینده ایران و ایرانیان را رقم بزند و سرنوشتی را شکل میدهد که پیامدهای آن، متوجه همگان خواهد بود؛ چه آنان که نیایند و رای ندهند، چه آنان که از نامزد اصلاحطلبان حمایت میکنند و چه حامیان و رایدهندگان به نامزدهای رقیب. آنچه از هشتمتیر اینک بر صحنه سیاست است دوقطبی میان مسعود پزشکیان و سعید جلیلی است و گام دوم انتخابات ریاستجمهوری چهاردهم که نیروها و جریانات سیاسی-اجتماعی متنوع و متفاوت و متعارض، آن را رقم خواهند زد.
۱- ۶۰درصدی که نیامدند
شاید مؤثرترین نیروی انتخابات هشتمتیر، پنهانترین نیروها بودند. نیروهایی که در این میدان بهزعم خود نامزدی نداشتند و یا ساختار موجود را مناسب یک مشارکت سیاسی فعال و مؤثر نمیپنداشتند. هر عامل و انگیزهای که این نیرو را به مشارکت نکردن در انتخابات هشتمتیر واداشته باشد؛ واقعیت آن است که آنان بزرگترین نیرو و دایره این انتخابات را به خود اختصاص دادند. چراکه بیش از ۶۰درصد واجدین شرایط حق رای پای صندوق نیامدند.
اگر ۳۰درصد این طیف را افرادی بدانیم که جز موارد استثنایی (مانند سال ۱۳۸۸) در بهترین حالت، نیمی از آنها رای دادهاند؛ ۳۰درصد مابقی کسانی هستند که در انتخابات سال۱۳۹۶ و قبل از آن، معمولاً رای میدادند اما از سال۱۳۹۸ تصمیم قطعی به رای ندادن گرفتهاند و در این دوره نیز، بهرغم حضور جدی جبهه اصلاحات و عموم روشنفکران و دعوت آنان برای رای به مسعود پزشکیان، باز هم پای صندوق نیامدند.
درحالیکه اگر ۱۰درصد از این ۳۰درصد حاضر به مشارکت میشدند، به احتمال زیاد پزشکیان در دور اول به ریاستجمهوری میرسید. ضمن اینکه درصد قابلتوجهی از رای پزشکیان مربوط به مرددینی است که در تهران و شهرهای بزرگ تا ساعات پایانی تصمیم خود را برای رای ندادن نگرفته بودند که اگر آنها هم پای صندوق نمیآمدند، احتمالاً جلیلی در همان دور اول به ریاستجمهوری میرسید. بنابراین، نوع تصمیمگیری این بخش از واجدان حق رای در مرحله دوم انتخابات دارای اهمیت بالاست و مشارکت یا عدم مشارکت آنها میتواند در نتیجه انتخابات بسیار تعیینکننده باشد.
درباره اینکه این ۳۰درصد قهرکرده از صندوق پس از سال۱۳۹۶ چه طیفهایی هستند، تحلیلها و برآوردهای مختلفی وجود دارد. اما این طیفهای مختلف در یک نقطه مشترکند و آن اینکه از صندوق رای و بهطورکلی مشارکت در سیاست از طریق ساختار سیاسی موجود برای بهبود وضعیت خود ناامید شدهاند و به راههای بدیل خارج از سیستم و یا انفعال و سیاستگریزی گرایش پیدا کردهاند.
به نظر میرسد بخش گستردهای از زنان، جوانان، نسل زِد، اقلیتهای قومی و مذهبی مخصوصاً اهلسنت، گرایشهای رادیکال سیاسی و اپوزیسیون و بخشهایی از نیروهای حاشیهنشین و درگیر مسائل اولیه اقتصادی و معیشتی بخش مهمی از این قهرکردگان از صندوق را شکل میدهند که حوادث خشونتبار سالهای ۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱ قهر آنان با مشارکت سیاسی فعالانه و اصلاحطلبانه را تشدید و در میان بسیاری از آنها تبدیل به خشم پیداوپنهان کرده است. عملکرد سهساله دولت رئیسی بهویژه در حوزههایی چون اقتصاد، حجاب و اینترنت نیز گرچه نارضایتی این طیف را تشدید کرده است، اما آنان را به این تصمیم نرسانده که با بازگشت به صندوقهای رای بتوانند و بخواهند وضع موجود را بهبود دهند و مثلاً به نیمه اول دهه ۱۳۹۰ برگردانند؛ چراکه اعتقاد پیدا کردهاند دولت و ارکان انتخابی نظام سیاسی از قدرت و امکان بهبود شرایط برخوردار نیستند و این، نهادها و ارکان امنیتی و غیرانتخابی هستند که در هر حال، تصمیم میگیرند و کار خود را بهرغم خواست اکثریت رایدهندگان به پیش میبرند.
از این منظر است که آنان مخالفان اصلی و اصیل تکرار تجربه دولت دوم روحانی و تشکیل «دولت سوم روحانی» و حتی «دولت سوم خاتمی» هستند؛ چراکه با تجربه دولتهای خاتمی و روحانی به این باور قطعی رسیدهاند که دولت و رئیسجمهور در ساختار موجود کارهای نیست و به همین جهت نیز، مدام به جمله منتسب به خاتمی که «رئیسجمهور تدارکاتچی است»، ارجاع میدهند (گرچه خاتمی در آخرین روزهای ریاستجمهوریاش نگفته بود «رئیسجمهور تدارکاتچی است»؛ بلکه گفته بود «جریانی در کشور، رئیسجمهور را در حد تدارکاتچی میخواهد و میپسندد»). به نظر میرسد تا زمانی که این باور در بین این بخش از رایدهندگان تضعیف نشود، هر تلاشی از سوی اصلاحطلبان و از جمله، پیامهای خاتمی، رای کروبی و بهزاد نبوی و... یا هشدارهای روشنفکران و تحلیلگران بیحاصل خواهد بود و بسیار بعید به نظر میرسد در این یک هفته باقیمانده به مرحله دوم انتخابات نیز بتوان درصد قابلتوجهی از این طیف را پای صندوق کشاند.
۲- ۱۰میلیون رای مسعود پزشکیان
مسعود پزشکیان در این شرایط دشوار، رای قابلقبولی کسب کرد که گرچه برای رسیدن به ریاستجمهوری در مرحله اول کافی نبود، اما به نسبت آرای اصلاحطلبان از انتخابات۱۳۹۸ تاکنون، بیسابقه و قابلتوجه است. کافی است رای او را با آرای دومیلیون و ۴۰۰هزارتایی عبدالناصر همتی در انتخابات۱۴۰۰ مقایسه کنیم. البته، شرایط همتی در سال۱۴۰۰ بسیار دشوارتر بود. او برخلاف پزشکیان از حمایت تمامقد اصلاحطلبان برخوردار نبود. بخش بزرگی از اصلاحطلبان و از جمله جبهه اصلاحات، در آن انتخابات پس از ردصلاحیت ۹نامزد پیشنهادی خود، تصمیم به عدمشرکت در انتخابات گرفتند و نهتنها از همتی حمایت نکردند، بلکه بعضاً در صحبتها و تحلیلهای خود با دیده شک و تردید درباره او سخن میگفتند و حتی حضور و نامزدی او در انتخابات و تاییدصلاحیت او را بخشی از «مهندسی انتخابات» و با هماهنگی پشتپرده نهادها و چهرههای امنیتی معرفی میکردند و به او و حامیانش با طعنه و انتقاد برخورد میکردند.
همتی برخلاف پزشکیان از ستادهای انتخاباتی شلوغ و سراسری برخوردار نبود و حتی سفرها و دیدارهای انتخاباتی جدی هم نداشت. ضمن آنکه همتی بهعنوان رئیس کل بانک مرکزی دولت دوم روحانی (۳مرداد۱۳۹۷ تا ۹خرداد۱۴۰۰)، مسئول و نماد تورم و چندبرابر شدن نرخ ارز شناخته میشد و هرچه هم در مناظرهها از نقش ترامپ و تحریمهای او در وضعیت اقتصاد سالهای پایانی دولت روحانی میگفت و نیز از اقدامات فنی و کارشناسی که برای جلوگیری از تشدید بحران و سقوط اقتصاد ایران انجام داده است، حاصلی نداشت.
او در مناظرهها ازیکسو با مخالفان و رقیبانی مواجه بود که کاری جز متهم کردن روحانی و دولت او نداشتند و حاضر نبودند یکصدم روحانی و همتی، بیایند و ترامپ را مقصر این وضعیت بدانند. آنهم در شرایطی که روحانی، همتی و کل دولت دوازدهم علاوه بر ترامپ، با کرونا هم مواجه شده بودند که عملاً از اواخر سال۱۳۹۸ کل فعالیتهای اقتصادی را در سطح جهان (و نهفقط ایران) تهدید و تعطیل کرده بود و حتی اقتصادهای بزرگی مانند چین و آمریکا را تضعیف کرده بود؛ چه برسد به اقتصاد ایران که قبل از کرونا هم با فشار حداکثری ترامپ به آستانه سقوط رسیده بود.
اما نهفقط رقبای انتخاباتی همتی در ۱۴۰۰ بهاندازه سرانگشتی از انصاف بهره نداشتند و نهفقط اکثریت رایدهندگان حاضر به آمدن پای صندوق و شنیدن استدلالها و روایتهای همتی از واقعیات اقتصاد ایران نبودند، بلکه شخص روحانی و دولتمردان او که همکاران همتی بودند، او را در این ورطه هولناک تنها و غریب رها کرده بودند و حتی از او انتقاد میکردند که چرا بدون هماهنگی نامزد شده است و در میدان انتخابات باقی مانده است. همتی با چنین شرایط دشواری بود که بهتنهایی و با حمایت طیف اقلیتی از اصلاحطلبان و روشنفکران و متخصصان توانست در رقابتی نابرابر مقابل سیدابراهیم رئیسی و نامزدهای پوششی او، دومیلیون و ۴۰۰هزار رای بیاورد؛ آرایی که میتوان آن را رای خالص باورمندان واقعی به اصلاحات و توسعه در سختترین روزها دانست.
پزشکیان اما نهفقط با سختیها و تنهاییهایی که همتی در ۱۴۰۰ کشید، مواجه نبود و تقریباً کل اصلاحطلبان و نخبگان طبقه متوسط (جز تکچهرههای مؤثری نظیر میرحسین موسوی و سیدمصطفی تاجزاده) به حمایت از او برخاستند؛ بلکه خود نیز دارای پایگاه قوی رای مستقلی بود که از اقوام و مذاهب (مخصوصاً در مناطق آذرینشین غرب کشور) و بدنه رای سنتی طرفدار ارزشهایی چون پاکدستی، راستی و عدالت تشکیل میشد و به همین خاطر هم توانست بخش مهمی از آرایی که در سال۱۴۰۰ احتمالاً به نام رئیسی به صندوقها ریخته شده بود، از آن خود کند.
چنین بود که در شرایط تداوم قهر بخش قابلتوجهی از پایگاه رای سابق اصلاحطلبان با صندوقها، پزشکیان توانست به قلب پایگاه رای خاکستریای بزند که در دوره قبل با امید به بهبود وضعیت با یکدست شدن حاکمیت به حمایت از رئیسی برخاسته بود و در رقابت با جلیلی و بهویژه قالیباف، این آرا را مال خود کند. ضمن آنکه گرچه جلیلی، قالیباف و بهویژه دو نامزد پوششی در مصاحبهها و مناظرههای انتخاباتی تلاش جدی داشتند تا پزشکیان را به روحانی بچسبانند و مدام دهه ۱۳۹۰ را یکسره «سالهای سیاه» مینامیدند و دستاورد برجام را «خسارتبار» میخواندند و درباره تشکیل «دولت سوم روحانی» به ریاست پزشکیان هشدار میدادند و از حضور وزرا و معاونان و مدیران روحانی در ستاد او میگفتند؛ اما در عمل، چندان در این پروژه برچسبزنی سیاسی کامیاب نبودند. دلیل این مسئله هم سه چیز بود:
نخست اینکه، برخلاف تصور رقبای پزشکیان، دولت روحانی (مخصوصاً دو دستاورد اصلی آن، یعنی «برجام» با محوریت محمدجواد ظریف و نیز «توسعه اینترنت و شبکههای اجتماعی» با محوریت محمدجواد آذریجهرمی) در قیاس با دوران سهساله رئیسی نهفقط منفی و منفور نبود، بلکه تاحدزیادی مفید و قابلقبول بود. ضمن اینکه تداوم تحریمها و تورم ۴۰درصدی در سه سال گذشته (آنهم در شرایط رفتن ترامپ و ریاستجمهوری جو بایدن)، هر رایدهنده غیرایدئولوژیک را با این پرسش بدیهی مواجه میکرد که «فرضاً آنچه نامزدهای جریان حاکم از ناتوانی و حتی خیانت روحانی و دولتمردان او میگویند، درست باشد؛ پس چرا در سه سال گذشته که جریان اصولگرا دولت و کل ارکان حاکمیت را در دست داشته، نهفقط شرایط بهبود نیافته؛ بلکه بدتر هم شده است؟»
رایدهندگان غیرایدئولوژیک که بسیاری از آنها سه سال قبل به رئیسی رای داده بودند، برخلاف تصویرسازیهای منفی نامزدهای جریان حاکم از برجام، سالهای خوب دهه۱۳۹۰ را به یاد میآورند که اقتصاد ایران با رشد دورقمی و تورم تکرقمی همراه بود. علاوه بر این، اقدامات خشن علیه زنان و دختران در خیابانها و برخورد با کسبوکارها و حذف استادان و متخصصان و کنار گذاشتن یا منزوی کردن چهرههای محبوب فرهنگی، هنری و ورزشی و تلاشهای گسترده علیه اینترنت و شبکههای اجتماعی در دولت سیزدهم را پیش روی خود داشتند و با ملغمهای از خشم و خنده، به استدلالها و تبری جستنهای نامزدهای جریان حاکم و حرفهای خلاف آشکار آنان در مناظرهها و مصاحبهها و تبلیغات انتخاباتی مینگریستند و در دل، به حال ملک و ملت و آینده خود و فرزندانشان میگریستند.
بدینترتیب، حملات و اتهامات نامزدهای جریان حاکم بیش از آنکه برچسب «دولت سوم روحانی» را متوجه پزشکیان کند، همچون بومرنگی کمانه میکرد و به سوی خودشان بازمیگشت. چه آن که شهردار بود، چه آن که رئیسمجلس یازدهم و دوازدهم بود، چه آن که معاون رئیس دولت سیزدهم و رئیس بنیادشهید بود و چه آن که رئیس دولت سایه بود و مدام افتخار میکرد که دولت سیزدهم با نسخهها و مشاورههای او به این دستاوردهای درخشان و کارنامه تابان رسیده است.
دوم اینکه، پزشکیان برخلاف همتی، چسبندگی خاصی به دولت روحانی نداشت و ندارد و صرفا برخی مدیران توانمند و محبوب او (چون ظریف و آذریجهرمی) را در مقام مشاور و مسئولان ستادی خود به کار گرفته است. پزشکیان چنان که در یکی از مناظرهها هم گفت، نه عضو دولت روحانی که وزیر خاتمی بود و اگر قرار بود او را امتداد دولتی و ادامهدهنده راه رئیسجمهوری بخوانند و بنامند، در راه خاتمی بود و در پی تشکیل «دولت سوم اصلاحات» که البته در آن، از چهرههای توانمند و مؤثر دولت روحانی هم احتمالاً چهرههایی حضور خواهند داشت.
سوم اینکه، رایدهنده غیرایدئولوژیک از پزشکیان برخلاف رقبایش، تصویر و حسی صادقانه و دور از فریب و وعده و ادعا دریافت میکرد؛ تصویری که اتفاقاً با حملات و اتهامات رقبا، تقویت هم میشد. مواجهه پزشکیان با دو نامزد پوششی و تاکید او بر اینکه آنان تا روز انتخابات نخواهند ماند و صرفاً برای تخریب کردن و وعده دادن به صحنه آمدهاند، نقطه اوج کنش انتخاباتی او بود که مواجههای میان «راستی/ناراستی» و «اصالت/ پوششی» را برای مخاطب تصویر میکرد و پزشکیان را در جایگاهی برآمده از صداقت و مظلومیت قرار میداد. مخصوصاً اینکه پارامترهایی همچون پاکدستی، سادهزیستی و مردمی بودن نیز که همواره برای رایدهنده غیرسیاسی ایرانی واجد اهمیت است؛ در پزشکیان جمع بود و همچون یک زره یا سپر، او را در برابر حملات و اتهامات رقبا محافظت میکرد.
با چنین ویژگیها و ظرفیتها و فرصتهایی بود که پزشکیان توانست بیش از ۴۰درصد آرای ریختهشده به صندوق در هشتمتیر را از آنِ خود کند. پزشکیان گرچه در موضعگیریهای انتخاباتی خود از رادیکالیسم سیاسی (برای جذب تحریمیها و قهرکردگان از صندوق) و پوپولیسم اقتصادی و اجتماعی (برای جذب طبقات پایین و فرودستان) دوری کرد؛ اما با حمایت و همراهی اصلاحطلبان و نخبگان، تاحد قابلقبولی توانست رایدهندگان قطعی و مردد را جذب کند و بالاتر از رقبا و نامزدهای جریان حاکم بایستد. آرای ۱۰میلیونی پزشکیان فرصت و تکیهگاه مناسب اوست که با جذب بخش دیگری از آرای جامعه «مخالف تندروی» و «خواستار ثبات و بهبود»، شانس مناسبی برای پیروزی در مرحله دوم انتخابات و رسیدن به ریاستجمهوری ایران خواهد داشت.
۳- ۹میلیون رای سعید جلیلی
با آنکه در تصورات عمومی و برآوردهای اولیه به نظر میرسید محمدباقر قالیباف نامزد اصلی جریان حاکم باشد (که البته بود)، اما در صحنه واقعی انتخابات، این سعید جلیلی بود که با اختلاف ۶میلیون رای قالیباف را جا گذاشت و به مرحله دوم راه یافت. دلیل این اتفاق، مشابه وضعیت و موقعیتی بود که محمود احمدینژاد در سال۱۳۸۴ در برابر قالیباف داشت. در آن دوره هم سران و فرماندهان طیف رادیکال جریان راست حامی قالیباف بودند و با سرمایهگذاری تبلیغی و حمایت سیاسی گسترده، تلاش داشتند از او چهره و نماد یک مدیر اجرایی توانمند و حزباللهی را بسازند و در برابر هاشمی و خاتمی و کارگزاران و مدیران دولتهای آنان قرار دهند.
اما این تلاش سازمانیافته در بالا، با اقبال چندانی در پایین و بین بدنه جریان حزباللهی مخالف دولتهای هاشمی و خاتمی همراه نشد؛ بدنهای که میخواست از الگوهای توسعه غربی و سبک زندگی مدیران دولتهای خاتمی و بهویژه هاشمی عبور کند و اصولاً آن دولتها را انحراف از مسیر انقلاب و آرمانهای آن (بهویژه سادهزیستی و عدالتخواهی) تصویر و تصور میکرد؛ حاضر نبود صرفاً الگویی مشابه آنان (گرچه با ظواهر و سوابق انقلابی، ولایی و حزباللهی) را جایگزین همان دولتها کند. در واقع، بدنه جریان راست رادیکال «توسعهستیز» بود و در این توسعهستیزی، میان هاشمی و خاتمی با قالیباف تفاوت چندانی قائل نبود. به همین جهت، برخلاف پروژه و برنامه انتخاباتی سران و فرماندهان طیف رادیکال جریان راست، با قالیباف همراه نشد و شب انتخابات به سمت احمدینژاد چرخید که او را سادهزیست، مردمی و بهویژه توسعهستیز میدید.
این اتفاق به شکل جدیتری، برای جلیلی نیز در این انتخابات تکرار شد. بهرغم همه فشارها و لابیهایی که سران و فرماندهان طیف رادیکال جریان راست برای کنارهگیری جلیلی به نفع قالیباف به کار بستند؛ او با پشتوانه رای و پایگاه اجتماعیاش در بدنه راست رادیکال در میدان ماند و به مرحله دوم نیز راه یافت. بااینحال، احمدینژاد از ظرفیت و پایگاه رای دیگری هم برخوردار بود که جلیلی آشکارا فاقد آن است. احمدینژاد با اتخاذ رویکرد و راهبرد «ضدیت با وضع موجود» که آن را با شعارهایی چون «مردی خارج از دایره قدرت»، «مبارزه با اشرافیت سیاسی و اقتصادی» و «آوردن پول نفت پای سفرههای مردم» بستهبندی و ارائه میکرد؛ تصویری مبارزهجو و پوپولیست از خود برمیساخت که برای رایدهندگان غیرایدئولوژیک و خاکستری هم جذابیت داشت و با تکیه بر همین شعار و پایگاه رای خارج از بدنه جریان راست بود که توانست هاشمیرفسنجانی را در دور دوم انتخابات۱۳۸۴ شکست دهد و به ریاستجمهوری برسد. حال آنکه، جلیلی آشکارا نهفقط فاقد چنین جذابیتی برای رایدهندگان غیرسیاسی است که اتفاقاً، شعارها و سوابق و کارنامه او، این دسته از رایدهندگان را دچار هراس میکند و آنان را برای رای به پزشکیان و جلوگیری از روی کار آمدن دولتی تندرو و ایدئولوژیک تهییج و بسیج میکند.
تصویر و تصور دولت جلیلی حتی میتواند برای قهرکردگان از انتخابات هم هراسآور باشد و بخشی از آنان را برای جلوگیری از روی کار آمدن او، به پای صندوقها بکشاند. ضمن آنکه برخلاف مرحله دوم انتخابات۱۳۸۴، نامزد رقیب جلیلی نه چهرهای مقتدر و نماینده وضع موجود و ساختار حکومت همچون هاشمیرفسنجانی که شخصیتی به نام مسعود پزشکیان است که اتفاقاً، رایدهندگان غیرایدئولوژیک و خاکستری به او میتوانند اقبال و اعتماد کنند. فراتر از این و بهرغم حمایت محمدباقر قالیباف از جلیلی، به نظر میرسد بخش عمده آرای قالیباف که رویکردی توسعهگرا و خواستار ثبات و آرامش در سیاست خارجی و مسائل داخلی و اجتماعی دارند، به سمت پزشکیان میل کنند؛ چنانکه حتی برخی حامیان قالیباف از همین دیروز حمایت خود را از پزشکیان اعلام کردهاند و رسماً آمادگی دارند برابر جلیلی بایستند. با چنین وضعیتی است که بعید است جلیلی در مرحله دوم بتواند پزشکیان را شکست دهد؛ مگر آنکه نرخ مشارکت حتی از مرحله اول هم کمتر شود و انفعال و مشارکتگریزی و تردید در میان آرای خاکستری افزایش یابد.
۴- ۳میلیون رای قالیباف
شکستخورده و ناکام بزرگ انتخابات هشتمتیر، بیهیچ شک و تردیدی محمدباقر قالیباف است. او که برای چهارمین بار پای به میدان انتخابات گذاشته بود، همچون سال۱۳۹۲ خود را برنده قطعی و شانس اول انتخابات میدانست. او البته در سطح نخبگان و رهبران جریان حاکم چنین موقعیتی داشت. اما در سطح بدنه اجتماعی و رایدهندگان (نه اصلاحطلبان، نه اصولگرایان و نه آرای خاکستری و غیرسیاسی) چنین موقعیتی نداشت. بدنه رای اصولگرایان نسبت به سالهای ۱۳۸۴ و ۱۳۹۲ بهشدت رادیکالتر و ایدئولوژیکتر شده بود و بههیچوجه، حاضر نبود جلیلی را کنار بگذارد و قالیباف را بپذیرد.
این تضاد و تعارض میان رأس و بدنه جریان حاکم پیش از این در انتخابات مجلس دوازدهم نیز خود را به نمایش گذاشته بود. جایی که بدنه جریان حاکم با حمایت پنهان طیفی از جبهه پایداری (که ظاهراً با سران جریان راست ائتلاف کرده بود)، در قالب لیستهای «امنا» و «جبهه صبح ایران» به مقابله با قالیباف و نامزدهای نزدیک به او برخاست و در نهایت هم، قالیباف را از رتبه اول تهران در انتخابات مجلس یازدهم به جایگاه چهارم در انتخابات مجلس دوازدهم پایین کشید و مانع از راهیابی نامزدهای اختصاصی قالیباف به مجلس شد.
علاوه بر این، طی چند سال گذشته و مخصوصاً یک سال اخیر، بدنه جریان راست رادیکال که با محوریت چهرههایی چون علیاکبر رائفیپور و سعید زیباکلام و وحید جلیلی فعالیتی گسترده در فضای مجازی و رسانهها (ازجمله صداوسیما) دارد، حملات دامنهداری را متوجه قالیباف و حامیان و مدیران او کرده است و توانسته تصویری همراه با فساد و حواشی گسترده مالی و خانوادگی و باندی از او به بدنه جامعه منتقل کند. چنین بود که شکاف رأس و بدنه جریان حاکم در انتخابات مجلس دوازدهم در قالب لیست رسمی ائتلاف اصولگرایان (شانا) با لیستهای فرعی و رقیب بازسازی شد؛ شکافی که غلامعلی حدادعادل آن را تحتعنوان «چنارها و پاجوشها» صورتبندی کرد و عملاً به شکست بزرگان (چنارها) انجامید. همین شکاف در مرحله اول انتخابات دوره چهاردهم ریاستجمهوری نیز در دوگانه قالیباف/ جلیلی بازتولید شد که با شکست بزرگتر قالیباف همراه بود؛ شکستی که عملاً پایان عمر سیاسی او را نیز رقم زد.
تصویری که از قالیباف بهعنوان نامزد مورد خواست و عنایت قدرت با حواشی زیاد مدیریتی و مالی شکل گرفت، بدنه رای خاکستری و غیرسیاسی را نیز از قالیباف دور کرد و آنان ترجیح دادند در مواجهه با او، به نامزد توسعهگرا و بهبودخواه دیگر یعنی پزشکیان رای دهند که برخلاف قالیباف، نماد پاکی و سلامت و صداقت بود و نیز برخلاف قالیباف، از هویت سیاسی روشنی برخوردار بود. حال آنکه قالیباف یک روز در دفاع از توسعه و بخش خصوصی و احیای برجام شعار میداد و روز دیگر، در حمایت از رادیکالیسم راست وعده تداوم راه رئیسی را مطرح میکرد.
این سیالیت و بیهویتی سیاسی که پیش از این هم در ادوار مختلف انتخابات ریاستجمهوری به قالیباف ضربه زده بود، اینبار محکمتر و قاطعتر بر او فرود آمد تا روشن شود یک نیروی سیاسی نمیتواند با همه باشد و همه شعاری بدهد و در عمل، هیج جریان و نیروی اجتماعی را نمایندگی نکند. علاوه بر این، دوران مسئولیت قالیباف در مجلس یازدهم که او را در بسیاری تصمیمات و اقدامات محدودیتزا (از قانون اقدام راهبردی علیه برجام تا حمایت از فیلترینگ اینستاگرام و برخورد با بیحجابان و تصویب قوانین حجاب و صیانت و نیز حمایت او از دولت سیزدهم)، در جایگاه مسئولیت مینشاند؛ مانع از آن میشد که حتی رایدهندگان غیرایدئولوژیک و خاکستری هم وعدهها و شعارهای مدرن و توسعهگرای او را باور کنند و بپذیرند.
بدینترتیب بود که قالیباف با کارنامه منفیاش در مقام رئیس مجلس یازدهم و عضو شورای سران سهقوه که او را یکی از مسئولان و متهمان وضع موجود در سالهای۱۳۹۹ تا امروز معرفی میکرد؛ عملاً کارنامه مدیریتی نسبتاً مناسب او در مصادر اجرایی فرماندهی نیروی انتظامی و شهرداری تهران را نیز تحتتاثیر قرار داد و باعث شد تا بخشی از رایدهندگان غیرسیاسی که حضور یک مدیر اجرایی توانمند و کارنامهدار در جایگاه ریاستجمهوری را میپسندیدند و شاید در سالهای ۱۳۸۴ و ۱۳۹۲ به او رای داده بودند، او را کنار گذارند و رای خود را به نام جلیلی یا پزشکیان به صندوق اندازند. این، یک پایان تلخ و یک تلخی بیپایان برای مدیری حزباللهی و توانمند بود که هیچگاه نه خواست و نه توانست به یک سیاستمدار و رئیسجمهور تبدیل شود.
5- سناریوهای مرحله دوم
با چنین تصویری از مرحله اول انتخابات در هشتمتیر است که دو رقیب جدی و حامیان آنان، به آوردگاه مرحله دوم انتخابات در پانزدهم تیر پای میگذارند. اصلاحطلبان که ناگهان و با تاییدصلاحیت غیرمترقبه پزشکیان وارد میدان شده بودند و برخلاف جلیلی و قالیباف، سازمان و پشتوانه لازم برای چنین رقابت سنگین و نزدیکی را تدارک ندیده بودند؛ حال در مرحله دوم، آمادهتر و منسجمتر خواهند بود. آنان امیدوارند نگرانی و هراس از روی کار آمدن جلیلی، بخش دیگری از قهرکردگان را پای صندوق بکشاند و حتی برخی نخبگان و رهبران سیاسی که در مرحله اول سکوت کرده بودند یا تمامقد به میدان نیامده بودند، در مرحله دوم به میدان بیایند و هرچه در توان دارند، به میان گذارند.
اصلاحطلبان همچنین به آرای حدود ۴میلیونی قالیباف و مصطفی پورمحمدی که عموماً مخالف تندروها و دولت رئیسی و بهویژه جلیلی هستند، امید خواهند داشت. علاوه بر این، احتمال آنکه بخشی از دو میلیون رای باطله نیز اینبار به نام پزشکیان به صندوقها ریخته شود، کم نیست. ضمن آنکه گفتوگوی صریح با یاران و رایدهندگان دیروز و قهرکردگان امروز، در دستور کار اصلاحطلبان و کمپین انتخاباتی پزشکیان خواهد بود. در مقابل، امید جلیلی و حامیان وضع موجود، به پایینتر رفتن میزان مشارکت در مرحله دوم دوخته شده است؛ چراکه هر رای اضافهای از مرحله اول، منطقاً و طبیعتاً به حساب پزشکیان خواهد رفت و او را به نهمین رئیسجمهوری ایران تبدیل خواهد کرد.