به روز شده در: ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۲۳:۲۰
کد خبر: ۶۹۰۰۸۲
تاریخ انتشار: ۲۰:۱۰ - ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۴

روایت یک دانشجوی قدیمی از دوران خوابگاه خواندنی شد

روزنو :کاربری به نام "پیمان" روایتی را از دوران دانشجویی‌اش در خوابگاه دانشگاه صنعتی شاهرود در اختیار برترین‌ها گذاشته است.

برترین‌ها: روز گذشته و به مناسبت هفته خوابگاه‌ها، خبرگزاری ایسنا تصاویری از خوابگاه دانشجویی دانشگاه امیرکبیر منتشر کرد که در شبکه‌های اجتماعی پربازدید شد. از معدود تصاویر کاملا واقعی که بیننده را با آنچه در یک خوابگاه پسرانه می‌گذرد آشنا می‌کند. در همین ارتباط کاربری به نام "پیمان" روایتی را از دوران دانشجویی‌اش در خوابگاه دانشگاه صنعتی شاهرود در اختیار برترین‌ها گذاشته. با مرور این روایت همراه ما باشید.

147

سال 95 بود. روز دوم یا سوم مهر که قرار بود نخستین تجربه‌ام با جهان خوابگاه‌نشینی رقم بخورد، وارد پانسیون دانشگاه که در خیابانی به نام پیشوا قرار داشت شدم و از آقای نون کلید اتاق را تحویل گرفتم. اتاق 108، اتاقی که نمی‌دانستم قرار است مرا به 5 شهر متفاوت متصل کند، وارد اتاق شدم، یک اتاق بزرگ شش تخته با دو پنجره فلزی، هنوز کسی نیامده بود پس با خیال راحت تخت پایین کنار پنجره را انتخاب کردم، چمدان را باز کردم و ملحفه‌ای که از تهران برده بودم را روی تخت کشیدم، انصافا اتاق خوابگاه در روزهای نخست جلوه‌ای دیگر دارد، تمیز و مرتب، مدتی گذشت تا نفر اول رسیدف گیله‌مردی که مهندسی شیمی می‌خواند و البته با فضای خوابگاه آشنایی داشت، پسری که قرار بود لیدر اتاق شود، حساب‌کتاب‌هایمان را نویسه کند و خرج و برج اتاق را مدیریت کند، بعدتر دو ترم بالایی به ما اضافه شدند، مهندسی رباتیک، سال آخر، گرگان و سمنان، آن‌ها خیلی خاطره داشتند، سه سال در خوابگاهی به اسم پردیس بودند، جایی در کوهپایه، سوز سرما هنوز هم در تنشان است، انگار با این انتقال دنیا را بهشان هدیه داده بودند، اما دو نفر آخر، از مشهد و شوشتر، تحصیلات تکیلی، هر چقدر در دورانم تحصیل بدشانس بودند بعد از آن زندگی بهشان روی خوش نشان داد، یکیشان راهی اروپا شد و دیگری کسب و کار خود را بنا کرد، عجب روزهایی بود.

7e93493615344c82b8a6636bf1ea3ab5-image_picker6d20e200-d800-4d07-a247-45c4c8231dcf

آن سال را هیچ وقت از یاد نمی‌برم، در واقع فراموش‌نشدنی‌ست، فکر نمی‌کنم اتاق 108 از یاد کسی هم برود، حتی از یاد آن سه سرپرست خوابگاهی که در پانسیون ما فعالیت می‌کردند هنوز هم که به شاهرود سفر می‌کنم و سری به دانشگاه می‌زنم، چشممان به جمال هم روشن می‌شود، یادشان می‌آید که چه روزگاری را با ما گذراندند، یادشان می‌آید که احتمالا چه نفس راحتی کشیدند بعد از اینکه ما شش نفر از آنجا رفتیم، ما هم یادمان می‌آید البته که آقای عین چه معرفتی در حق ما انجام داد. یادمان می‌آید که آقای نون می‌خواست ترکیب اتاق را عوض کند و آقای صاد و آقای عین مانع شدند، آقای نون هنوز که مرا می‌بیند یکه می‌خورد، انگار تا آخر عمر فراموش نخواهد کرد که ما چه زلزله‌هایی بودیم، یادش نمی‌رود که برگه سفیدرنگ شماره اتاق را از جا کندیم و تصویر دزدان دریایی کارائیب را جانشین آن کردیم، امروز دلم برای آن گیله مرد خیلی تنگ شدهف حتی مرد شوشتری که حالا در یک شهر زندگی می‌کنیم و از هم بی‌خبریم، مرد سمنانی و گرگانی هم متاهل شدند و کمتر هم را می‌بینیم و ان مشهدی هم که دور اروپا را می‌گردد.

5466049

کاش مثل فیلم ضیافت یکبار دیگر دوباره دور هم جمع شویم. حالا اتفاقا ان 9 سال هم گذشته و شاید دست تقدیر ما را در کافه‌ای کنار هم بنشاند. کاش همه‌شان تندرست و سلامت باشند، کاش به انچه همیشه با هم آرزو می‌کردریم برسییمف همان آرزوی مشترک، پایان.

عکس روز
خبر های روز